نگاهی اجمالی به کتاب“ ما مردم عین دستهی گلیم، لااقل بخش اول این عبارت دوقسمتی را مطمئنم. رفتار ما، واکنشهای ما، اطوار ما، برخوردهای ما... یکی از یکی بهتر.ما مردمانی زیبا جادار مطمئن هستیم که اعتمادبهنفسمان یکجاهایی از آسمان را انشقاق داده است. حالا من در این کتاب سعی کردهام به زبانی که به هیچ جای کس مان برنخورد، رفتارهای اجتماعی و فراگیرمان را که تبعاتش صاف میرود تو... توی چشم خودمان مرور کنیم. اگر از دستهگل بودن خود، اطرافیان، فامیل، دوست، رانندهی خطی دور میدان یا سوپرمارکت محلهتان به تنگ آمدهاید این کتاب را بخوانید... ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ زن که شخصیت اصلی نمایش است در یک کارخانه کار می کند. کاری سخت دشوار در تمام روزهای هفته. ضمنا او باید به خانه و بچه اش هم رسیدگی کند. یک روز صبح در پی دیدن کابوسی از خواب می پرد. هراسان از دیر رسیدن به سر کار مشغول آماده کردن خود می شود اما در می یابد که کلید خانه در کیفش نیست. شتابان وقایع شب قبل را در ذهنش بازسازی می کند تا ببیند کلید را کجا گم کرده است. ”