نگاهی اجمالی به کتاب“ لوری پون نویسنده آمریکایی، شخصیت تلویزیونی و وکیل خانواده و طلاق است. فارغ التحصیل کالج هاروارد و دانشکده حقوق دانشگاه هاروارد ، او ابتدا در یک شرکت حقوقی در شهر نیویورک به تدریس حقوق پرداخت. پون به عنوان کارشناس ارتباطات در ویژه برنامه ABC 20/20 با عنوان Rudeness in America ظاهر شد.
"لوری پون" معتقد است که بحث و جدل،هر روز میتواند در هر زندگی وجود داشته باشد،مخصوصا زوج های جوانی که با غروری که از دوران مجردیشان به همراه زندگی مشترک آورده اند و حتی حاضر به کنار گذاشتن این غرور نیستند.
او با تکیه بر دانش خود در زمینه وکالت و تجربه فراوانش در همین حیطه،از شاه کلیدی به نام گفت و گو صحبت میکند که فورا میتواند آتش این مجادلات و بحث ها را خاموش کند و باعث بهبود روابط بشود.
در کتاب "کمتر حرف بزن،بیشتر عشق بورز"،یاد میگیرید که چگونه پاسخ های محترمانه در برابر خشم را بدهید،خشم طرف متقابل شما را هم گرفتار نکند و گریبان شما را هم نگیرد و در نهایت مدیرت و کنترل این احساس گاها خطرناک،چگونه پاسخ های توام با محبت بدهیم. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ «من و استادم» رمانی از نویسنده ترکتبار فرانسوی، الیف شافاک (-1971) است. او در سال 2010 نشان شوالیهی ادبیات و هنر کشور فرانسه را از آنِ خود کرد. آثار این نویسنده به سی زبان ترجمه شده و از طرف ناشران معروفی مثل ویکینگ، پنگوئن، ریزولی و ... به چاپ رسیدهاست.
شافاک نویسندهای است که بهخاطر موقعیت شغلی خاص مادرش که دیپلمات بود، بخش بزرگی از زندگیاش را در شهرهای مختلف دنیا، از جمله مادرید، عمان، کُلن، بوستون، میشیگان، آریزونا، آنکارا و استانبول گذراندهاست. بهیقین توجه او به مردم و فرهنگهای مختلف، در اغلب آثارش آشکار است و رمان «من و استادم» نمونهای از زندگی چندفرهنگی این نویسندهی چیرهدست است. نویسنده با بهره گرفتن از زبانی که ترکیبی از روایت و گفتوگوست، شخصیتهای تاریخی را در کنار دو شخصیت خیالی این رمان، جهان (پسری از دیار هند) و فیلَش قرار میدهد. در جایجای رمان ردپای مردمانی از فرهنگهای مختلف دیده میشود، مردمی با مذاهب گوناگون که هرکدام بهشکلی بیطرفانه در ماجراهای داستان نقش دارند.
دغدغهی الیف شافاک در این رمان، نه بازگویی تاریخ است، نه قهرمانسازی و نه دفاع از هویت یک قوم خاص. او سعی میکند حقیقت را بکاود. از نگاه او خرافهپرستی، تعصبات خشک مذهبی و هویتسازیهای متعصبانهی قومی، مخربِ تمدن بشری است. داستان در دوران سه پادشاه عثمانی، سلطانسلیمان، سلطانسلیم و سلطانمراد، اتفاق افتادهاست. در این رمان، استانبول در مرکز توجه الیف شافاک قرار گرفتهاست؛ شهری جادویی که روی تپهها بنا شده؛ شهری که جهان قهرمان اصلی داستان، با فیلَش به آنجا میرسد و بیخبر از ماجراها و سرنوشتی که زندگیاش را از اینرو به آنرو خواهدکرد، به قصر سلطانسلیمان راه پیدا میکند و... از متن کتاب: شاید درون هر فردی، انسانی ناشناخته پنهان است که در پر تنشترین و غیرمنتظرهترین لحظات، خودش را نشان میدهد. قلب انسان مثل اجرام آسمانی است که مُنجم تقیالدین آنها را رصد میکرد. کسی نمیدانست در اعماق خود چه اسراری را جای دادهاست. تنها آسمان بالای سرمان اسرارانگیز نیست، در واقع تکتک انسانها معمایی بزرگ هستند. ”