نگاهی اجمالی به کتاب“ در قسمتهای قبلی مجموعهی خاطرات خونآشام با شخصیتهای اصلی این مجموعه آشنا شدیم: النا، استفن و دیمون. در کتاب دیدار مجدد سیاهی که چهارمین و آخرین جلد این مجموعه است، النا گیلبرت در مقام یک خونآشام قدرتمند از مرگ برمیخیزد. اما هنوز هم خود را گرفتار یک مثلث عشقی مرگبار با استفن و دیمون میبیند. روابط هرسهی آنها با یکدیگر در این قسمت وارد سطح جدیدی از چالش و دشواری میشود. از دست دادن النا برای استفن عذابآور است. او مصمم است یکبار برای همیشه به دشمنی خود با برادرش دیمون پایان دهد. حتی اگر به قیمت از دست رفتن جان یکی از سه نفرشان تمام شود. اما در همین حین سروکلهی قدیمیترین و شرورترین نیروی شیطانی فلس چرچ پیدا میشود که برای شهر تهدید بزرگی به حساب میآید. اکنون النا، استفن و دیمون، هر سه باید با هم متحد شوند تا شهر را نجات دهند. اما آیا آنها میتوانند منافع شخصی خود را برای دستیابی به خیر جمعی و بزرگتر نادیده بگیرند؟ ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ کتاب «یک اتفاق مسخره» A Nasty Storyاثر «فئودور داستایفسکی» سال 1862 منتشر شد. این داستان را نویسنده پس از لغو نظام رعیتی دهقانان در روسیه به نگارش درآورد و ازاینجهت بازتابی از اتفاقهای اجتماعی و سیاسی آن دوران است. داستان این کتاب حول محور سه شخصیت «استپان نیکیفوروویچ»، «سیمون ایوانوویچ شیپولنکو» و «ایوان ایلیچ پرالینسکی» است که داستان با حضور آنها در یک اتاق شروع میشود. «ایوان ایلیچ» مشاور دولتی است و حدود چهل و سه سال سن دارد. او به مراسم عروسی یکی از رعیتهای خودش دعوت میشود، او تصمیم میگیرد در این مراسم شرکت کند. حضور این ژنرال در کنار مردم ضعیف و طبقهی پایین جامعه بازتابی از طبقات از هم پاشیدهی جامعهی آن زمان روسیه است.
«فئودور داستایفسکی» در داستان کتاب «یک اتفاق مسخره» حسهای متناقض «ایوان ایلیچ» را نشان میدهد. این فرد در موقعیتی حس برتری طلبیاش را سرکوب میکند در حالی که در قسمتهایی از داستان با صحبت کردن دربارهی اصلاحات تمایل به نشان دادن خودش دارد. او بهدنبال محبوبیت و توجهطلبی بیشتر از سوی بقیه یک ابله خودشیفته متصور میشود. «فئودور داستایفسکی» استاد نشان دادن روحیات درونی انسان است و تبحرش در این زمینه را میتوان در این اثر هم بهوضوح دید. اگر بخواهیم آثار این نویسنده را به دورهی متفاوت تقسیم کنیم این کتاب جزو دورهی اول آثار «فئودور داستایفسکی» است. ”