نگاهی اجمالی به کتاب“ کتاب به زندگی قسم، رمانی نوشته ی رنه کارلینو است که اولین بار در سال 2016 منتشر شد. وقتی رمانی پرفروش از نویسنده ای اسرارآمیز به نام جی کولبی، حسابی سر و صدا به پا می کند، امیلین آن را با اکراه می خواند. امیلین به عنوان یک مدرس نویسندگی با مشکلات زیادی در حرفه و رابطه ی خود رو به روست و از همین رو، علاقه ی چندانی به خوشحال شدن برای موفقیت نویسنده ای جوان و بااستعداد ندارد. او اما از همان صفحه ی اول، شیفته ی داستان کولبی درباره دو شخصیت با نام های امرسون و جکسون می شود. این دو، بهترین دوستان دوران کودکی یکدیگر بودند که عاشق هم می شوند و امید به داشتن یک زندگی بهتر دارند. اما این داستان، درست همان داستان دوران کودکی تاریک و پر از رنج امیلین است، و این یعنی جی کولبی کسی نیست جز جیس: بهترین دوست و اولین عشق امیلین که سال هاست او را ندیده است. امیلین تصمیم می گیرد تا جی کولبی را پیدا کند اما آیا او برای دانستن حقیقت پشت داستان آمادگی دارد؟ ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ کتاب دوشنبههایی که تو را میدیدم نوشتهی لئا ویازمسکی داستانیست جذاب و پرکشش از علاقهی دختری جوان و پیرمردی هشتاد ساله. اثری منقلب کننده و دوست داشتنی، با پایانی به یادماندنی.
دوشنبههایی که تو را میدیدم (Le vieux qui de?jeunait seul) علاوه بر استقبال خوانندگان، با تحسین بسیاری از منتقدین و رسانهها هم روبرو شده. نشریه «بابیلو» نوشته: این کتاب زیبا و متاثر کننده است. با شخصیتهایی ماندگار در ذهن، که تنها ایرادش، کوتاه بودن آن است!»
لئا ویازمسکی (Léa Wiazemsky)، نویسنده و بازیگر سینما در کتاب «دوشنبههایی که تو را میدیدم» که اولین رمان او و برنده جایزه منتخب خواننندگان سال 2017 فرانسه است، داستانی جذاب را روایت میکند که اگرچه شاید نتواند آن را به شکلی تام و تمام عاشقانه دانست، اما سرشار از لحظههای درخشانی است که تا مدتها در ذهن مخاطب باقی میماند.
لئا از طرف خانواده مادری نوه فرانسواً موریاک، نویسنده پرآوازه و برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 1952، و از طرف خانواده پدری، وارث عنوان پرنس ویازمسکی و کنت لواچف است. مادرش رژین دفورژ نیز نویسنده و ناشر است. لئا در فیلمها و تئاترهای بسیاری ایفای نقش کرده است.
کلارا پیشخدمت بیست و هفت ساله، در زندگیاش زخمی پنهان پنهان دارد و با بحران و خلائی عاطفی دست و پنجه نرم میکند. کلارای تنها، عاشق و دلبسته یکی از مشتریهای پیر رستوران میشود که چیز زیادی از زندگیاش نمیداند. اولین مواجهه او با آنری، حسهای تازهای در او ایجاد میکند. با خود میاندیشد که پیرمرد هشتاد ساله هم، تنهاست و در همان نگاه اول مهرش را بر دل مینشاند.
پیشخدمت جوان مدتی با تصور پیرمرد روزها را به شب میرساند؛ شادیها و ترسهای خود را در کنار او میبیند، جراتش را در واگویه مشکلات زندگیاش میسنجد و در نهایت آرزو میکند تا بتواند به او نزدیک شود. کلارای مهربان سرانجام به آرزویش میرسد و دیدار میسر میشود. دیداری که همهچیز را تغییر میدهد. ”