نگاهی اجمالی به کتاب“ وولجین، ترول و شکارچی سایهایست که از مهمترین فرماندهان هورد به شمار میرود. او همچنین ریاست و رهبری قبیلهی دارک سپیر را به عهده دارد. این شخصیت بیمانند که به زبان آوردن نامش، لرزه به اندام دشمنان میاندازد، ناگهان توسط یک غریبه مجروح شده و حالش رو به وخامت گذاشته است. البته این پایان ماجرا نیست، چون وولجین با وجود زخمهای هولناکش همچنان باید پاسدار پانداریا باشد و در برابر هجوم دشمنان به این سرزمین مقاومت کند.
در جلد ششم مجموعه کتابهای وارکرفت، شاهد نبرد هیجانانگیز وولجین با نیروهای پلید تاریکی هستیم که مایکل ا استکپل با قلم گیرای خود در کتاب صوتی وارکرفت - وولجین: سایههای هورد برایمان روایت میکند.
از مشخصههایی که وولجین را به یک قهرمان بیهمتا بدل کرده، ارتباط او با خداوند مرگ، لواست. او از این طریق، به جهانی فراتر از دنیای ماده قدم میگذارد و وظیفهی حفظ سنتها را نیز به عهده میگیرد. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ رمان آناکارنینا نوشتهی لییو تولستوی، نویسندهی روس است و سروش حبیبی آن را به فارسی برگردانده است. این کتاب برای اولین بار در سال 1878 به چاپ رسید و خود تولستوی آن را اولین کتاب واقعی خود میدانست. آناکارنینا رمان پیچیدهای است که بیش از دوازده شخصیت اصلی دارد. موضوع رمان در مورد خیانت، ایمان، خانواده، جامعهی اشرافی روسیه، ازدواج، آرزو و زندگی روستایی است. داستان در مورد رابطهی خارج از ازدواج آنا با افسری جوان به نام ورونسکی است. این رابطه رسوایی زیادی برای هر دو به همراه میآورد و بیشتر موجب فروپاشی روابط و زندگی آنا میشود. یکی از اصلیترین مضامین رمان این است که: «هیچکس نمیتواند شادی خود را بر روی درد و رنج شخص دیگر بنا نهد.» به گفتهی بسیاری، شخصیت لوین در رمان درست مانند شخصیت اصلی تولستوی است. انگار که نویسنده عقاید خود را از زبان این شخصیت به مخاطب عرضه میکند. از طرفی نام تولستوی لییو است و نام خانوادگی روسی لوین هممعنا با لییو است. لوین از کیتی به همان روشی خواستگاری میکند که تولستوی از سوفیا (همسرش) خواستگاری کرده است. هماکنون تولستوی را به عنوان نویسندهای مشهور میشناسند؛ اما او در دوران خود یک مبدع بزرگ در زمینهی نویسندگی بود. استفاده از مونولوگ درونی امروز شاید امری عادی باشد؛ اما خود تولستوی برای اولین بار در رمان آناکارنینا از آن استفاده کرد. روشی که باعث میشود شخصیتها بدون واسطه در مورد افکار و احساسات خود صحبت کنند. نویسندههای پیشین مانند شکسپیر در نمایشنامهها از این روش استفاده میکردند؛ اما هیچگاه در رمانها از آن استفاده نشده بود. مونولوگ درونی باعث همدلی زیاد مخاطب با شخصیت میشود و باعث میشود از نزدیک انگیزههای شخص را درک کنیم. ”