زیگ زیگلار

از این نویسنده بشنوید:
نویسنده:
  • کتاب صوتی - رازهای قطعی کردن فروش - ماه آوا

تازه‌های ماه‌آوا

مذاکرهنویسنده: برایان تریسیRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ کتاب «مذاکره» نوشته‌ی «برایان تریسی» اثری جامع و اصولی درباره‌ی راه‌کارهای عملی و کاربردی مذاکره است که برای همه‌ی افراد خصوصاً افراد فعال در حوزه‌ی کسب‌وکار بسیار مفید و اثربخش است. این نویسنده بر این باور است که مذاکره‌یک فن و مهارت آموختنی است و می‌توان با تمرین به مذاکره‌کننده‌ای توانمند و تأثیرگذار تبدیل شد. مذاکره با دیگران یک گفت‌وگو نتیجه‌بخش است که می‌توان برای ایجاد تفاهم با دیگران در جهت افزایش بازدهی و بهره‌وری از آن استفاده کرد. از طریق یک مذاکره‌ی حرفه‌ای و اصولی می‌توان به موفقیت و استفاده‌ی بیشتر از توانایی‌ها و امکانات دیگران رسید و برای مشکلات راه‌حل پیدا کرد. مذاکره فرآیندی مهم و بسیار تأثیرگذار است که در روابط شخصی نیز بسیار پرکاربرد است و افراد بهتر است چگونگی مذاکره‌ی درست را آموزش ببیند. «برایان تریسی» مرد شماره‌ یک موفقیت کتاب «مذاکره» را با زبانی ساده و روان نوشته است که اصول ساده اما بسیار کاربردی در جهت یک مذاکره‌ی سودبخش را ارائه می‌کند. او این اثر را براساس سال‌ها تجربه‌اش درزمینه‌ی اصول موفقیت، مدیریت و فروش گردآوری کرده است که برخی از فصل‌های آن عبارت‌اند از «همه‌چیز قابل‌مذاکره است»، «روابط تجاری مادام‌العمر»، «تأثیر برداشت و تلقی»، «از خواست‌های خودآگاه باشید»، «طرح مذاکراتی دانشگاه هاروارد»، «نیروی تلقین در مذاکره»، «فنون مذاکره درباره‌ی قیمت» و «مذاکره‌کننده‌ی موفق». ”

اینم شد زندگینویسنده: عزیز نسینRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ «اینم شد زندگی» یک مجموعه داستانی از نویسنده توانای اهل ترکیه، عزیز نسین است. او در این آثار طنز تلخ و سیاهی را برای توصیف پیرامونش به کار می‌گیرد تا معایب اجتماعی زمانش را برملا کند و با نقد آنها راهکار گذر از این معایب را نشان دهد. او منتقد بی‌رحم اما خوش‌زبان جامعه ترکیه است و البته خوش‌انصاف؛ زیرا همه تقصیرها را هم به گردن حکومت و سیستم اداری و... نمی‌اندازد. قلم او متوجه مردم هم هست و با نقد خرافات، کژبینی و کوتته‌فکری مردم، می‌کوشد توازنی در نقدهایش ایجاد کند و راه برون‌رفت از مشکلات را بیشتر بنمایاند. بخشی از کتاب: «بعد از اینکه مرا ختنه کردند اسم مرا در یک مکتب نوشتند. مکتب از خانه ما خیلی دور بود ولی چاره نداشتیم باید می‌رفتم، راستش از دوری راه زیاد ناراحت نبودم چون خیابانها را دید می‌زدم!... ملاباجی که من آنجا درس می‌خواندم سه تا دختر بزرگ داشت، هر سه‌تا سفید و خوشگل بودند و من از هر سه تاشان خیلی خوشم می‌آمد! مثل روس‌ها بودند. آخه از وقتی که روس‌ها به مملکت ما آمدند دوچیز را با خودشان آوردند. یکی زن‌هایِ خوشگل و سفید و یکی هم اسکناس‌های بزرگ!... پدرم دوتا از این اسکناس‌ها داشت. البته مردم زیاد داشتند. اسکناس‌های روسی توی دست و پای مردم ریخته بود وقتی روسها از ترکیه رفتند. انقلابیون اسکناس‌ها را جمع کردند بعد هم از اعتبار افتاد. البته ما غیر از دو تا نداشتیم. چه می‌شد کرد. پولی بی اعتبار هم گیر ما نمی‌آمد! پدرم پولهای به آن بزرگی را یک قروش فروخت!... وقتی به مکتب رفتم مادرم یک فینه قرمز رنگی برایم درست کرد و به سرم گذاشت. یک قلم و دوات هم برایم خرید که وقتی می‌نوشتم «جرجر» صدا می‌کرد! روز اول به مدرسه رفتم باید این دعا را حفظ می‌کردم «رب یسر و لما تیتر رب تمین بالخیر» یعنی «آفریدگارا کارم را آسان کن. نگذار سخت بگذرد. تو کارم را به خیر بگردان» ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools