فردریک سالدمان

از این نویسنده بشنوید:
نویسنده:
  • کتاب صوتی - سفیر سلامتی خودت باش - ماه آوا

تازه‌های ماه‌آوا

توتالیتاریسمنویسنده: هانا آرنتRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ سخن گفتن از تحولات سیاسی-اجتماعی قرن بیستم بدون استفاده از نظریات هانا آرنت ممکن نیست. او از بزرگترین فیلسوفان قرن بیستم بود که توجه ویژه‌ای به جریان‌های فاشیسم و تمامیت‌خواهی داشت و کوشش‌هایش به خلق شاهکاری مانند «آیشمن در اورشلیم» منجر شد. استقبال گسترده از این اثر باعث شهرت آرنت به‌عنوان تحلیل‌گر آلمان نازیسم شد اما این اندیشمند به چیستی چنین حکومت‌هایی نیز علاقه‌مند بود. او در کتاب صوتی توتالیتاریسم چگونگی شکل‌گیری و گسترش یک دولت تمامیت‌خواه را مورد بررسی قرار داده و نسبت به ظهور حکومت‌های مشابه در آینده هشدار می‌دهد. این اثر بخش پایانی کتاب عناصر و خاستگاه‌های حاکمیت توتالیتر است که پیشتر توسط نشر ثالث به چاپ رسیده. بخش‌های دیگر کتاب «یهودستیزی» و «امپریالیسم» نام دارند اما قسمت سوم -که به‌صورت تک جلد انگلیسی نیز منتشر شده- توتالیتاریسم نام دارد و هم‌اکنون با ترجمه‌ی محسن ثلاثی در دسترس شما قرار دارد. جالب است بدانید نسخه اولیه این کتاب در سال 1949 یعنی سه سال پس از سقوط حکومت نازی و پیش از مرگ استالین نوشته شد اما به‌دلیل تحولات اجتماعی-سیاسی جاری انتشار نیافت. هانا آرنت سرانجام در سال 1951، زمانی که جهان به ذره‌ای ثبات رسید و اسناد وقایع تاریخی در دسترس مگان قرار گرفت آن را منتشر کرد. ”

اینم شد زندگینویسنده: عزیز نسینRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ «اینم شد زندگی» یک مجموعه داستانی از نویسنده توانای اهل ترکیه، عزیز نسین است. او در این آثار طنز تلخ و سیاهی را برای توصیف پیرامونش به کار می‌گیرد تا معایب اجتماعی زمانش را برملا کند و با نقد آنها راهکار گذر از این معایب را نشان دهد. او منتقد بی‌رحم اما خوش‌زبان جامعه ترکیه است و البته خوش‌انصاف؛ زیرا همه تقصیرها را هم به گردن حکومت و سیستم اداری و... نمی‌اندازد. قلم او متوجه مردم هم هست و با نقد خرافات، کژبینی و کوتته‌فکری مردم، می‌کوشد توازنی در نقدهایش ایجاد کند و راه برون‌رفت از مشکلات را بیشتر بنمایاند. بخشی از کتاب: «بعد از اینکه مرا ختنه کردند اسم مرا در یک مکتب نوشتند. مکتب از خانه ما خیلی دور بود ولی چاره نداشتیم باید می‌رفتم، راستش از دوری راه زیاد ناراحت نبودم چون خیابانها را دید می‌زدم!... ملاباجی که من آنجا درس می‌خواندم سه تا دختر بزرگ داشت، هر سه‌تا سفید و خوشگل بودند و من از هر سه تاشان خیلی خوشم می‌آمد! مثل روس‌ها بودند. آخه از وقتی که روس‌ها به مملکت ما آمدند دوچیز را با خودشان آوردند. یکی زن‌هایِ خوشگل و سفید و یکی هم اسکناس‌های بزرگ!... پدرم دوتا از این اسکناس‌ها داشت. البته مردم زیاد داشتند. اسکناس‌های روسی توی دست و پای مردم ریخته بود وقتی روسها از ترکیه رفتند. انقلابیون اسکناس‌ها را جمع کردند بعد هم از اعتبار افتاد. البته ما غیر از دو تا نداشتیم. چه می‌شد کرد. پولی بی اعتبار هم گیر ما نمی‌آمد! پدرم پولهای به آن بزرگی را یک قروش فروخت!... وقتی به مکتب رفتم مادرم یک فینه قرمز رنگی برایم درست کرد و به سرم گذاشت. یک قلم و دوات هم برایم خرید که وقتی می‌نوشتم «جرجر» صدا می‌کرد! روز اول به مدرسه رفتم باید این دعا را حفظ می‌کردم «رب یسر و لما تیتر رب تمین بالخیر» یعنی «آفریدگارا کارم را آسان کن. نگذار سخت بگذرد. تو کارم را به خیر بگردان» ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools