نگاهی اجمالی به کتاب“ کتاب شدن اثر میشل اوباما، در نخستین ماه انتشارش رکورد فروش را شکست! این کتاب که عنوان پرفروشترین کتاب سال آمریکا را نصیب خود کرد، زندگی شخصی همسر اولین رئیسجمهور سیاهپوست آمریکا را قبل و بعد از ورود به کاخ سفید روایت میکند.
میشل اوباما (Michelle Obama) بانوی اول پیشین آمریکا، با استفاده از شیوهای صمیمانه شما را به دنیای خود دعوت میکند و از تجربیاتی سخن میگوید که شخصیت او را شکل دادهاند. در واقع کتاب شدن (Becoming Michelle Obama) حکایت سرگذشت زنی است که دشواریها و موانع زندگی را قدم به قدم پشت سر میگذارد و با تلاش، صبوری، تدبیر و ایستادگی آیندهای روشن برای خود رقم میزند.
او در این کتاب بازگو میکند که زندگیاش را از کجا آغاز کرده. از طبق? دوم خان? یکی از بستگانش در جنوب شهر شیکاگو، جایی که به خاطر نرخ بالای جرم و جنایتش مشهور است. اما با تلاش به موفقیت میرسد و زندگی ایده آلی برای خود فراهم میکند. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ کتاب دوشنبههایی که تو را میدیدم نوشتهی لئا ویازمسکی داستانیست جذاب و پرکشش از علاقهی دختری جوان و پیرمردی هشتاد ساله. اثری منقلب کننده و دوست داشتنی، با پایانی به یادماندنی.
دوشنبههایی که تو را میدیدم (Le vieux qui de?jeunait seul) علاوه بر استقبال خوانندگان، با تحسین بسیاری از منتقدین و رسانهها هم روبرو شده. نشریه «بابیلو» نوشته: این کتاب زیبا و متاثر کننده است. با شخصیتهایی ماندگار در ذهن، که تنها ایرادش، کوتاه بودن آن است!»
لئا ویازمسکی (Léa Wiazemsky)، نویسنده و بازیگر سینما در کتاب «دوشنبههایی که تو را میدیدم» که اولین رمان او و برنده جایزه منتخب خواننندگان سال 2017 فرانسه است، داستانی جذاب را روایت میکند که اگرچه شاید نتواند آن را به شکلی تام و تمام عاشقانه دانست، اما سرشار از لحظههای درخشانی است که تا مدتها در ذهن مخاطب باقی میماند.
لئا از طرف خانواده مادری نوه فرانسواً موریاک، نویسنده پرآوازه و برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 1952، و از طرف خانواده پدری، وارث عنوان پرنس ویازمسکی و کنت لواچف است. مادرش رژین دفورژ نیز نویسنده و ناشر است. لئا در فیلمها و تئاترهای بسیاری ایفای نقش کرده است.
کلارا پیشخدمت بیست و هفت ساله، در زندگیاش زخمی پنهان پنهان دارد و با بحران و خلائی عاطفی دست و پنجه نرم میکند. کلارای تنها، عاشق و دلبسته یکی از مشتریهای پیر رستوران میشود که چیز زیادی از زندگیاش نمیداند. اولین مواجهه او با آنری، حسهای تازهای در او ایجاد میکند. با خود میاندیشد که پیرمرد هشتاد ساله هم، تنهاست و در همان نگاه اول مهرش را بر دل مینشاند.
پیشخدمت جوان مدتی با تصور پیرمرد روزها را به شب میرساند؛ شادیها و ترسهای خود را در کنار او میبیند، جراتش را در واگویه مشکلات زندگیاش میسنجد و در نهایت آرزو میکند تا بتواند به او نزدیک شود. کلارای مهربان سرانجام به آرزویش میرسد و دیدار میسر میشود. دیداری که همهچیز را تغییر میدهد. ”