نگاهی اجمالی به کتاب“ جنگ میتواند بهترین بخش وجود آدمها را از بین ببرد. یک نفر دیگر نمیتواند بخندد، سربازی از شنیدن صدای آتشبازی به خود میلرزد، بعضیها هم مثل وینسنت کالفید عزیزترینشان را از دست میدهند. کتاب صوتی این ساندویچ مایونز ندارد مجموعهای از داستانهای کوتاه است که همگی مستقیما یا غیرمستقیم با جنگ در ارتباطند و البته مانند دیگر آثار جی. دی. سلینجر ردپای دیگر شخصیتهای محبوبش را هم میتوان در آنها یافت.
خانواده کالفیلد هستهی اصلی این مجموعه داستان کوتاه هستند. ابتدا با هولدن ملاقات میکنیم که به دیدار آقای اسپنسر رفته و بعد از قطار حوادث بهآرامی شروع به حرکت میکند. هر یک از شخصیتهایی که با آنها آشنا میشنویم بهنوعی ماجرای این پسرک چموش و برادرش را به پیش میبرند اما صبور باشید! برای فهم دقیق اتصال آنها باید تا آخر کتاب منتظر بمانید، همانجایی که سرانجام با وینسنت ملاقات میکنید و پی میبرید اتفاقاتی باورنکردنی برای هولدن رخ داده است. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ میتوان حدس زد که گرتا در لحظه اصابت شلیک گلوله در کجای سِن قرار داشته و فاصلهاش با تفنگ اتللو یا آقای رازمیک هوانسیان چقدر بوده است. با توجه به همان زاویه? 65 درجه و فاصله? 50 سانتیمتری میان اتللو و دزدمونا، قاتل و مقتول در فاصله? نسبتا نزدیکی از یکدیگر قرار گرفته بودند و حتی برای لحظاتی هم به یکدیگر خیره شدهاند. به گفته? تماشاگران ردیفهای آخر، لحظهای که اتللو قصد داشته تا با شلیک گلولهای به زندگی دزدمونا و بعداً خودش خاتمه بدهد چندینبار با انزجاری که چندان هم درماتیک نبوده سرش را تکان داده و با حالت انترسانی به تماشاگران سالن نگاه کرده و با صدای بلندی فریاد زده است: «وقتی از من مینویسید بگویید که سخت اما بد دوست میداشت.» ”