نگاهی اجمالی به کتاب“ خانواده فارستر پسر بزرگشان را در جنگ از دست دادهاند و به همین مناسبت "آن فارستر" ( مادر خانواده) هر سال در روز تولد پسرش شمعی پای قاب عکس او روشن میکند تا خاطره اش را زنده نگه دارد. جودیت و جرالد دو فرزند دیگر این خانواده هستند که خاطره چندانی از برادر از دست رفته شان ندارند. در یک غروب تابستانی که جودیت و جرالد از بازی تنیس برگشتهاند با مرد غریبه نابینایی در خانهشان مواجه میشوند که به دلیل صدمات جنگ حافظه اش را از دست داده و سال ها در آسایشگاه بستری بوده است. در حالی که جرالد قصد دارد غریبه را از خانه بیرون کند، جودیت طی گفتگوی کوتاهی با غریبه احساس خوشایندی نسبت به او پیدا میکند. به خصوص که غریبه شباهتهایی با قاب عکس روی طاقچه نیز دارد. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ از سالهای اشک و خون آزروث یادگارهای فراوانی بر جا مانده که گریم باتول، از شومترین آنهاست. این مکان نحس بعد از تراژدیهای وحشتناکش چیزی بیش از بنایی شوم نبود، اما اهریمنان تخم شرارتی عظیم را در آنجا کاشته بودند که بوی متعنفش مشام هر خردمندی را میآزرد... . کتاب صوتی وارکرفت: شب اژدها نوشتهی ریچارد ای. ناک نیز شرح همین وقایع است، یکی از نفسگیرترین و دهشتبارترین فجایع آزروث.
گریم باتول مکانی است که فرزندانِ الکسترزا، اسیر اورکهای پست شده بودند. روشی که این نژاد پست از اژدهایان برای اهداف شومشان استفاده میکردند مشمئزکننده بود؛ برترین موجودات آزروث مانند حیوانی رام به اورکها خوشخدمتی میکردند، بیاراده مطیع آنها بودند و گاه بلای جان همنوعان خود میشدند... . اگرچه در نهایت گروهی متشکل از الفها و جادوگران اژدهایان را آزاد کردند، اما گاه خبرهایی شوم از این کوه نفرین شده به گوش میرسید که اگر کراسوس را نادیده بگیریم، هیچکس را نگران نمیساخت. ”