نگاهی اجمالی به کتاب“ داستان جدیدی نیست، اما فکر میکنم، حداقل برای این کتاب، ارزش دارد که یک بار دیگر آن را تعریف کنم. سال 1998 بود و داشتم فیلم محبوب را در مصاحبهی تلویزیونی زنده با جین سیسکِل، منتقد فیلم بزرگ شیکاگو سانتایمز، معرفی میکردم و همهچیز داشت خیلی آرام پیش میرفت تا اینکه اوضاع به هم پیچید. او پرسید: «بگو ببینم، از چی کاملاً مطمئنی؟» اولین بار نبود که مصاحبه میکردم. سالهای سال در مصاحبهها سئوالهای ترسناکی مثل این را از من پرسیده بودند و هنوز هم میپرسند و معمولاً جوری نمیشود که هیچ کلمهای برای پاسخ پیدا نکنم، اما باید بگویم جین موفق شده بود مرا گیر بیندازد. با منومن و درحالیکه میدانستم او بهدنبال چیزی بزرگتر، عمیقتر، پیچیدهتر است، گفتم: «اوه، دربارهی این فیلم؟» اما داشتم طفره میرفتم تا در ذهنم به پاسخی حداقل کمی منسجم برسم. اما او گفت: «نه، میدونی منظورم چیه؛ دربارهی خودت، زندگیت، هرچی، همهچی...» «اوه، من مطمئنم که... اوه... مطمئنم که، جین، یه کم وقت میخوام که دربارهاش بیشتر فکر کنم.» حالا شانزده سال گذشته و از آن موقع تا بهحال خیلی به این پرسش فکر کردهام، طوریکه تبدیل به پرسش اساسی زندگیام شده است: هر شب از خودم میپرسم دقیقاً از چه مطمئن هستم. ”

آدلفنویسنده: بنژامن کنستان
نگاهی اجمالی به کتاب“ بنژامن کنستان دو ربک(1830-1767)، رماننویس سوئیسیتبار فرانسویزبان قرن هجدهم میلادی است.کنستان را بیشتر به عنوان یک تئوریسین لیبرال میشناسند تا یک رمان نویس. هرچند کنستان بهخاطر شاهکارش، «آدلف»، اسم و رسمی به هم زده است.
«آدلف» بار اول در لندن به چاپ رسید و بیدرنگ «رمان کلیدی» و زندگی نامه شخصی «کُنستان» شمرده شد. این رمان در زمان خودش جاروجنجال فراوان و درازمدتی به پا کرد.
تقریباً یک قرن، یعنی تا پس از جنگ جهانی دوم، طول کشید تا تأکید بر جنبههای اتوبیوگرافیک و وسوسه یکی دانستن شخصیتهای تخیلی با آدمهای واقعی فروکش کرد و «آدلف» را بهخاطر ویژگیهای زیباشناختی آن خواندند و نقد کردند.
«آدلف» را تلخترین رمان عشقی نیز خواندهاند زیرا «کنستان» در آن، عمیقترین و صادقانهترین احساسات و شورانگیزترین بستگیهای عاطفی را تجزیه و تحلیل میکند و نشان میدهد که چگونه در گذر زمان این احساسات و بستگیها رنگ میبازد.
«آدلف» شاهکار روانشناختی عشق است و تراژدی عدم امکان برقراری ارتباط راستین میان انسانهای عاشق را به نمایش میگذارد.
کُنستان عمیقترین و شورانگیزترین وابستگیهای عاطفی را موشکافانه تجزیه و تحلیل میکند تا نشان دهد چرا و چگونه با گذر زمان این احساسات و بستگی به تدریج رنگ میبازد.
آدلف جوانی 22 ساله است و قرار است جهت کسب تجربه به نقاط مختلف اروپا سفر کند و سپس به نزد پدر بازگردد و آنجا مشغول شود تا روزی جانشین او شود.
آدلف به شهر کوچکی که مقر حکومت شاهزادهای جوان است وارد میشود. او با طبع حساسی که دارد بیشتر به تنهایی و انزوا دچار می شود... تا اینکه یک روز به منزل کنت دعوت می شود و آنجا با معشوقه کنت (النور) روبرو میشود و او را هدفی شایسته برای رفع تشنگی قلب و ارضای غرور می یابد.
النور که حدود 10 سال از او بزرگتر است و دو فرزند نیز از کنت دارد از معاشرت با مردی که با دیگران تفاوت دارد ناراضی نیست و.. ”