نگاهی اجمالی به کتاب“ از همان زمانی که اجدادمان با مفهوم «مدنیت» آشنا شدند و ضرورت وجود پدیدهای به اسم «حکومت» را درک کردند، «دیکتاتوری» به زندگی اجتماعی انسانها قدم گذاشت. اصولاً هیچ دورهای از تاریخ را سراغ نداریم که در گوشهای از دنیا استبداد و عوامل آن جولان ندهند. بااینحال، کمتر کتاب تاریخی یا سیاسیای نوشته شده که هدفش بررسی روش مشترک دیکتاتورها باشد. رندال وود و کارمینه دولوکا از معدود پژوهشگران و نویسندگانی هستند که جریانهای تاریخی و اجتماعی را به این دید نگاه کردهاند که دستورالعمل دیکتاتورها را کشف کنند و با مخاطبان خود به اشتراک بگذارند. نه، اشتباه نکنید! قرار نیست با شنیدن این کتاب دیکتاتور شوید یا مدرسهی دیکتاتورپروری راه بیندازید. هدف نویسندگان آن است که پدیدهی استبداد و دیکتاتوری را به بحث بنشینند و با اشاره به دهها نمونهی واقعی، مشخصات دیکتاتورها را برایتان روشن کنند.
کتاب صوتی خودآموز دیکتاتورها زبان طنز و کنایه را برای بازگویی تلخترین رویدادهای تاریخ برگزیده است. البته با دانستن این نکته ممکن است تصور کنید شاید اطلاعات نویسندگان چندان جدی نباشد و بهتر است شما هم این کتاب را جدی نگیرید اما برعکس، اطلاعاتی که در این اثر ارائه شده همگی با تفحص در مستندات تاریخی و اسناد معتبر به دست آمدهاند. پانویسهای مفصل کتاب نیز به شما کمک میکنند حتی اگر خیلی هم در جریان وقایع تاریخی نیستید، بازهم اشارههای تاریخی اثر حاضر را به خوبی درک کنید. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ امیل زولا (1840- 1902) نویسندهی نامدار فرانسه در داستان بلند برای یک شب عشق زندگی مردی منزوی و راندهشده را روایت میکند که دچار عشقی بعید میشود. دختری از طبقهی رفاهزده که خلقی غریب دارد و ظاهراً دستنیافتنی است و رابطهای نابهنجار با خانهزادشان دارد. زولا از امیال و گرایشهای پیچیدهی آدمی تصویری مهیج و تأملبرانگیز نشان میدهد. ارباب و بندهای که هر کدام از نقششان لذتی وافر میبرند. - دربارهی نویسندهی کتاب برای یک شب عشق: امیل زولا نویسنده و روزنامهنگار فرانسوی قرن نوزدهم و بنیانگذار مکتب ناتورالیسم است. شهرت ادبی او بیشتر مدیون بیست جلد رمان بههمپیوستهی روگن ماکار است که جامعهی فرانسوی را در دوران امپراطوری دوم فرانسه (1852-1870) وصف میکند. برخی از رمانهای مهم این مجموعه عبارتاند از: ژرمینال، آسوموار، زمین، پول. - بخشی از کتاب: ژولین در ظلمتی که ناگاه سراسر اتاق را گرفت، صدای بستهشدن در و دور شدن خشخش لباس ابریشمی ترز را در امتداد راهرو شنید. در انتهای شاهنشین، روی زمین نشست، هنوز جرئت نمیکرد از آنجا بیرون بیاید. ژرفای شب پردهای جلوی چشمهایش میکشید؛ اما کنار خود وجود آن پای برهنه را که گویی تمام اتاق از حضورش سر شده بود، حس میکرد. ”