شفای زندگی

کتاب صوتی

کتاب صوتی شفای زندگی

دوستان عزیز ماه آوا

از ابتدای مهرماه سال ۱۴۰۰ خرید محصولات ماه آوا تنها از طریق پلتفرمهای فروش کتاب صوتی امکان پذیر خواهد بود

اثری از
نویسنده لوئیز ل.هی
برگردان گیتی خوشدل

نام اصلی: you can heal your life

ناشر: نشر پیکان

سال چاپ: 1369

شابک:

خلاصه:

کتاب شفای زندگی با عنوان اصلی You can heal your life اولین بار در سال 1984 منتشر شد. این کتاب مانند بیشتر کتاب‌های لوئیزآل هی به سرعت به فروشی چشم‌گیری رسید. لوئیز هی این کتاب را در چهار بخش نوشته است. او در ابتدای کتاب توضیح می‌دهد که تنها هدفش از نوشتن این کتاب این است که زندگی زیباتری برای همه‌ی خوانندگان بسازد، سبب شود آن‌ها به شفای درون برسند و هرآنچه که می‌داند را به خوانندگانش منتقل کند. او به خوانندگانش توصیه می‌کند که از راهکارهای این کتاب استفاده کنند و آن‌ها را دائما تکرار کنند. لوءیز آل هی در بخش‌هایی از کتابش توضیح می‌دهد که کتاب شفای زندگی از خوانندگان نمی‌خواهد که ارتباطشان را با پزشکان و درمان‌گرها قطع کنند، بلکه تنها روشهایی به خواننده داده است که می‌تواند با همکاری پزشک خود و با یاری او برای تندرستی و سلامت بیشتر از آن‌ها استفاده کنند.

لوئیز هی، کتاب شفای زندگی را در چهار بخش اصلی و چندین فصل چند صفحه‌ای نوشته است. هر بخش از این کتاب با یک عبارت تاکیدی آغاز شده است و لوئیز هی تاکید می‌کند که به این عبارت توجه ویژه داشته باشید و آن‌ را بارها با خود تکرار کنید و بنویسید و بگذارید به عمق جان‌تان برود. برخی از این عبارت تاکیدی به شکل زیر هستند: «کائنات ما را در هر اندیشه‌ای که برگزینیم و به آن معتقد باشیم،کاملا حمایت می‌کند.» یا «گذشته هر چه باشد، من پدر و مادرم را سرزنش نمی‌کنم.» یا «نقطه‌ی اقتدار همواره در لحظه‌ی حال است.»

بشنوید:

هنرمندان:
صدابردار فروغ بهرامی
کارگردان رضا عمرانی
تهیه کننده راضیه هاشمی

مدت زمان اثر: 8 ساعت و 50 دقیقه

...

...

دیدگاههای کاربران

تعداد دیدگاه: 0

(برای ارسال دیدگاه حتما باید عضو سایت ماه آوا باشید)

کتاب صوتی قدرت قدرت

راندا برن

کتاب صوتی صراحت بیان صراحت بیان

جودی مورفی

کتاب صوتی وابی سابی وابی سابی

نوبوئو سوزوکی

کتاب صوتی درد عشق درد عشق

لودرو رینزلر

کتاب صوتی قهرمان قهرمان

راندا برن

تازه‌های ماه‌آوا

چهل فکر سمینویسنده: آرنولد لازاروسRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ با خواندن و به کار بردن مطالب این کتاب تا حدودی قادر خواهید شد یکی دو یا چندین باور نادرست سمی‌تان را شناسایی کنید که باعث شده‌اند بدون دلیل ناراحت و ناراضی باشید. اما مهم‌تر این است که با به کار بردن پادزهرهای مختلف مطرح در این کتاب، می‌توانید افکارتان را سم‌زدایی کنید و مسیر را برای زندگی متعادل‌تر و از نظر روان‌شناختی سالم‌تر و ارضاکننده‌تر، هموار سازید. جای تعجب است که هنوز اشخاص باهوش و روشنفکر زیادی که خودشان را مردمانی مطلع و آگاه می‌دانند، از عقاید و فلسفه‌هایی پیروی می‌کنند که شادمانی خودشان را تخریب می‌کند و آرامش و سلامت دوستان و خانواده‌شان را از بین می‌برد. این کتاب برای اشخاصی که زندگی خود و عزیزانشان را تخریب می‌کنند، نوشته شده است. ”

خاطره‌های پراکندهنویسنده: گلی ترقیRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ کتاب خاطره‌های پراکنده نوشته‌ی گلی ترقی است. او در این کتاب، هشت داستان کوتاه را کنار هم قرار داده که عنوان داستان‌ها از این قرار است: «اتوبوس شمیران»، «دوست کوچک»، «خانه‌ی مادربزرگ»، «پدر»، «خدمتکار»، «مادام گُرگِه»، «خانه‌ای در آسمان» و «عادت‌های غریب آقای الف در غربت». با توجه به‌عنوان کتاب، شاید نویسنده در نگارش این داستان‌ها از خاطرات کودکی‌اش متأثر باشد و شاید اصلاً بخشی از خاطراتش را عیناً در این کتاب نقل کرده باشد. در داستان «دوست کوچک» قصه‌ی دو دختربچه را می‌خوانیم که با هم پیمان خواهری بسته‌اند؛ اما پیدا شدن سر و کله‌ی یک دوست سوم همه‌چیز را به هم می‌ریزد. در بخشی از این داستان آمده است: «تابستان هزار و نهصد و هشتاد و چهار؛ ساحل مدیترانه پوشیده از آدم است. جا برای تکان خوردن نیست. به خاطر بچه‌ها تن به این سفر داده‌ام و از آمدن پشیمانم. دریای فیروزه‌ای کثیف و خاکستری است و هوا، مرطوب و داغ، روی تن سنگینی می‌کند. کتابم را می‌بندم و به مردمی که دور و برم هستند نگاه می‌کنم و نگاهم بی‌تفاوت از روی بدن‌ها می‌گذرد، دور می‌زند، برمی‌گردد و روی صورتی نیمه‌آشنا می‌ماند. نزدیک به من، زنی تنها، که سن و سال مرا دارد، روی ماسه‌ها دراز کشیده است و حسی غریب بِهِم می‌گوید که من این زن را می‌شناسم. فکرهایم درهم می‌شود و ته سرم، خاطره‌هایی مغشوش، مثل کرم‌های شبتاب، برق برق می‌زنند. رویم را برمی‌گردانم اما حواسم پیش اوست. ناراحتم و دلم می‌خواهد جایم را عوض کنم. بچه‌ها را صدا می‌زنم. عینک آفتابیش را برمی‌دارد و توی کیفش دنبال چیزی می‌گردد. سرش را بالا می‌گیرد. می‌نشیند. رویش را می‌چرخاند و یک آن، به من خیره می‌شود؛ از چشم‌هایش است که او را می‌شناسم؛ از آن دو تا دایره‌ی درشت آبی که هنوز هم مثل روزهای کودکی ته دلم را می‌لرزاند.» ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools