نگاهی اجمالی به کتاب“ در کتاب "درجا زدن ممنوع" اثر جان سی مکسول، 15 قانون مطرح شده را به کار ببرید و همچون رودی خروشان در مسیر زندگی پیش بروید. واژههایی همچون استعداد و توانایی در هر زبانی در گروه واژههای مثبت و انگیزهبخش قرار میگیرند. اینگونه واژهها به انسان کمک میکنند تا با خوشبینی به آینده بنگرد. این واژهها برای انسان امیدآفرین هستند و موفقیت را نوید میدهند. وقتی دربارهی توانایی خودتان بهمنزلهی یک انسان میاندیشید؛ به هیجان میآیید. دستکم من امیدوار هستم که چنین احساسی در وجودتان پدیدار شود. این اندیشه بهراستی اندیشهای مثبت و روحیهبخش است. من، همان اندازه که تواناییهای خودم را باور دارم، تواناییهای شما را نیز باور دارم. آیا شما از تواناییهایی ویژه بهرهمند هستید؟ بیتردید. نظر شما دربارهی استعدادهای شکوفانشده و تواناییهای بهکارگرفتهنشدهی وجودتان چیست؟ درست به همان اندازه که واژههایی همچون توانایی و استعداد بارِ معنایی مثبت دارند؛ این عبارتها بارِ معنایی منفی دارند. دوستم، فلارنس لیتاوئر، سخنران و نویسنده، در کتابش بهنام جعبههای نقرهای، داستان زندگی پدرش را بازگو میکند. پدر او همواره آرزو داشت خواننده شود؛ اما هرگز به خواستهاش نرسید. فلارنس میگوید پدرش در حالی از دنیا میرود که نغمهی درونش هنوز شکوفا نشده است. این نمونه در واقع توصیفی مناسب را از استعداد شکوفانشده و توانایی بهکارگرفتهنشده در اختیارمان قرار میدهد. وقتی تواناییهای وجودتان را بهکار نمیگیرید؛ ممکن است همچون انسانی از دنیا بروید که نغمهی درونش هنوز شکوفا نشده است. این کتاب نوشته شده تا تأثیرگذاری رشد و پیشرفت شخصی را هرچه بیشتر و بهتر به شما نشان داده شود. برای تأثیرگذاری این کتاب در زندگیتان فقط باید مشتاقانه به رشدکردن و پیشرفتداشتنتان علاقه نشان دهید و بخواهید همواره به انسانی بهتر و موفقتر تبدیل شوید. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ هر کسی رازی دارد... کتاب پیدایت کردم به قلم لیزا جول، با روایتی پر تنش و رازآلود، زندگی افراد گوناگونی را به تصویر میکشد که هر کدام قصهای هیجانانگیز را برای شما خلق میکنند.
نزدیک ساحل زیبای شهر رایدینگ هوس، زنی تنها همراه با فرزندانش زندگی میکند. این زن که آلیس نام دارد با فروش کارهای هنری دستساز امرار معاش میکند. در یکی از روزهایی که آلیس به دنبال فرزندانش رفته بود تا آنها را از مدرسه به خانه بیاورد، مرد غریبهای که زیر باران کاملاً خیس شده بود و سردرگم به نظر میآمد توجه او را جلب کرد.
آلیس به سوی آن مرد رفت و از او خواست تا زیر باران نماند اما مرد عجیب، در حال و هوایی دیگر سیر میکرد و عکسالعملهای تعجبآوری از خود نشان میداد. آلیس در همان گفت و گوی کوتاهش با مرد، متوجه شد که وی جایی برای ماندن ندارد، برای همین او را به خانه خود برد.
درست در همان لحظه، در اطراف لندن، تازه عروسی به نام لیلی در خانه منتظر است تا همسرش از محل کار به منزل بیاید، اما همسرش دیر کرده و لیلی بسیار نگران است. پس از مدتی به لیلی خبر بدی میرسد و او متوجه میشود که مطابق تحقیقات پلیس، شخصی که لیلی با او ازدواج کرده اصلا وجود خارجی ندارد! ”