یکی از ما نفر بعد است

کتاب صوتی

کتاب صوتی یکی از ما نفر بعد است

دوستان عزیز ماه آوا

از ابتدای مهرماه سال ۱۴۰۰ خرید محصولات ماه آوا تنها از طریق پلتفرمهای فروش کتاب صوتی امکان پذیر خواهد بود

اثری از

نام اصلی: One of Us is Next

ناشر: کوله پشتی

سال چاپ: 1400

شابک:

دسته بندی: داستان بلند

خلاصه:

کتابی که آن را در یک شب به پایان خواهید رساند؛ زیرا نمی‌توانید در برابر داستان آن مقاومت کنید. کارن ام. مک منس در کتاب یکی از ما نفر بعد است شما را به یک بازی مرگبار دعوت می‌کند. بازی جرات و حقیقت که انتهای آن مشخص نیست. قربانی بعدی چه کسی است؟ این اثر که در ادامه‌ی رمان پرطرفدار یکی از ما دروغ می‌گوید به نگارش درآمده، عنوان پرفروش‌ترین کتاب نیویورک تایمز را به خود اختصاص داده است.
درباره کتاب یکی از ما نفر بعد است:

مساله این است که هیچکس حقیقت را نمی‌داند. نه کسی می‌داند پیام‌های ارسال شده از سمت چه کسی هستند و نه مشخص است آن نرم‌افزار شایعه‌پراکنی چگونه جان آن دانش‌آموز را گرفت. همه فقط یک چیز را می‌دانند: هیچ‌کس از این ماجرای خطرناک در امان نیست.

تصور کنید فردی ناشناس شما را از طریق بازی جرات یا حقیقت به چالش می‌کشد. جرات را انتخاب می‌کنید یا حقیقت؟ یک بازی خطرناک در دبیرستان بیویو به راه افتاده است. فردی ناشناس از طریق پیام متنی دانش‌آموزان را به بازی جرأت یا حقیقت دعوت می‌کند. اما حقیقت ماجرا این است که دانش‌آموزان انتخاب چندانی ندارند. یا باید جرات را انتخاب کنند یا با انتخاب حقیقت یکی از رازهایشان برملا می‌شود. این ماجرا در ابتدا هیجان‌انگیز به نظر می‌‌رسد تا اینکه منجر به مرگ یکی از دانش‌آموزان می‌شود. وحشت سراسر دبیرستان را فرا می‌گیرد. به راستی پای مرگ در میان است یا ماجرا چیز دیگری‌ست؟

بشنوید:

هنرمندان:
صدابرداری و میکس فروغ بهرامی
تهیه کننده راضیه هاشمی

دیدگاههای کاربران

تعداد دیدگاه: 0

(برای ارسال دیدگاه حتما باید عضو سایت ماه آوا باشید)

کتاب صوتی بخش D بخش D

فریدا مک فادن

کتاب صوتی جنون کتاب جنون کتاب

آلیسون هوور بارتلت

کتاب صوتی ساعت بی عقربه ساعت بی عقربه

کارسون مک کالرز

کتاب صوتی آنک نام گل آنک نام گل

اومبرتو اکو

تازه‌های ماه‌آوا

ماشین تحریر عجیبنویسنده: تام هنکسRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ ماشین تحریر عجیب در ایالات متحده جای خود را در میان کتاب دوستان باز کرده و تام هنکس با این کتاب نشان داده علاوه بر مهارتش در بازیگری، قصه گویی شیرین و تواناست.او جهانی پر از شخصیت‌های چند وجهی ارائه می‌کند و همانند یک بازیگر یا نویسنده درجه یک، تصویری جامع از احساس را نیز با این قصه‌ها همراه می‌سازد، تصویری که طنز و تراژدی را در برمی‌گیرد. هنکس علاقه خاصی به ماشین‌تحریرهای قدیمی دارد و مجموعه‌ای پر و پیمان از ماشین‌تحریر جمع‌آوری کرده‌است.در ماشین تحریر عجیب حضور ماشین تحریر گاهی بسیار ظریف و نامحسوس است و گاهی نقش اساسی در قصه ایفا می کند.بازیگر خلاق فیلم فارست گامپ می داند که در عصر دیجیتال ماشین تحریرها اشیایی تزیینی هستند و جهان هایی دیگر خلق می کنند. ”

حماسه ویچر- جلد اول آخرین آرزونویسنده: آنجی سپکوفسکیRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ گرالت، ویچر اهل ریویا، جنگجویی است که خود سپکوفسکی او را مانند تیر از کمان رهاشده صاف و ساده می‌داند؛ اما دنیا و سرنوشتی که گرالت را احاطه کرده چنان پیچیده است که سادگی او به طرز دیوانه‌واری عمیق و بامعنی جلوه می‌کند. شاید نگاه اول فقط با یک هیولاکش حرفه‌‎ای که برای پول کار می‌کند روبه‌رو باشیم؛ اما گرالت معمولاً با انسان‌هایی سروکار دارد که هر هیولایی را شرمنده می‌کنند و این انسان‌ها هستند که مجبورش می کنند… بخشی از کتاب: او لحظه‌‌ای جلوی مسافرخانه‌‌ی ناراکورت پیر ایستاد، به صداها گوش فرا داد. طبق معمول، در این ساعت، مسافرخانه شلوغ بود. مرد غریبه داخل نشد. اسبش را به پایین خیابان هدایت کرد، به سمت مسافرخانه‌‌ی کوچک‌تری به ‌نام روباه. این مهمانسرا محبوبیت خاصی نداشت و تقریباً خلوت بود. صاحب مسافرخانه سرش را از پشت بشکه‌‌ای خیارشور بیرون آورد و غریبه را برانداز کرد. تازه‌‌وارد که هنوز کت بر تنش بود، ساکت و بی‌‌حرکت جلوی پیشخوان ایستاده بود. - چی بیارم؟ غریبه گفت: «آبجو.» صدایش خوشایند نبود. مسافرخانه‌‌‌‌‌‌دار دستش را با پیش‌‌بند پارچه‌‌ای پاک کرد و یک لیوان سفالی برایش آورد. غریبه سن زیادی نداشت؛ اما موهایش تقریباً سفید بود. زیر کتش یک جلیقه‌‌ی کهنه‌‌ی چرمی پوشیده بود که با بند روی گردن و شانه‌‌هایش بسته شده بود. وقتی کتش را درآورد افراد دوروبرش متوجه شدند شمشیری حمل می‌‌کند که البته به‌خودی‌خود موضوع غیرطبیعی‌‌ای نبود، تقریباً هر مردی در ویزیم یک سلاح همراه خود داشت؛ اما هیچ‌کس شمشیرش را مثل یک کمان یا تیردان به پشتش نمی‌‌بست. غریبه کنار مشتری‌‌های دیگر که پشت یک میز بودند ننشست. همان‌‌جا جلوی پیشخوان ایستاده بود و به مسافرخانه‌‌دار خیره شده بود. هرازگاهی محتویات لیوانش را مَزه‌‌مَزه می‌‌کرد. - برای شب یه اتاق می‌‌خوام. مسافرخانه‌‌دار با غرولند گفت: «جا نداریم.» به چکمه‌‌های غریبه نگاه کرد که خاکی و کثیف بودند. «ناراکورت پیر رو امتحان کن.» - ترجیح می‌‌دم همین‌‌جا بمونم. «گفتم که جا نداریم.» مسافرخانه‌‌دار بالاخره لهجه‌‌ی غریبه را تشخیص داد، اهل ریویا بود. «پولش رو می‌‌دم.» تازه‌‌وارد آهسته صحبت می‌‌کرد، انگار که خودش هم مطمئن نبود و بعد اتفاقی که نباید می‌افتاد، افتاد. مرد آبله‌‌روی دیلاقی _ که از لحظه‌‌ی ورود تازه‌‌وارد چشم‌‌ از او برنداشته بود _ بلند شد و سمت پیشخوان آمد. دو رفیقش نیز همراه با او بلند شدند، بافاصله‌ی دو قدمی پشت سرش ایستادند. مرد آبله‌‌رو درست کنار تازه‌‌وارد ایستاد و با خشونت گفت: «به تو اتاق نمی‌‌دیم، ولگرد ریویایی. در ویزیم به کسایی مثل تو احتیاجی نیست. این شهر آبرو داره!» غریبه، لیوان در دست قدمی به عقب رفت. نگاهی به مسافرخانه‌‌دار انداخت؛ اما او رویش را برگرداند. حتی به ذهن مسافرخانه‌‌دار نرسید که از مرد ریویایی دفاع کند. به‌هرحال، چه کسی از ریویایی‌‌ها خوشش می‌آمد؟ ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools