نگاهی اجمالی به کتاب“ خانواده فارستر پسر بزرگشان را در جنگ از دست دادهاند و به همین مناسبت "آن فارستر" ( مادر خانواده) هر سال در روز تولد پسرش شمعی پای قاب عکس او روشن میکند تا خاطره اش را زنده نگه دارد. جودیت و جرالد دو فرزند دیگر این خانواده هستند که خاطره چندانی از برادر از دست رفته شان ندارند. در یک غروب تابستانی که جودیت و جرالد از بازی تنیس برگشتهاند با مرد غریبه نابینایی در خانهشان مواجه میشوند که به دلیل صدمات جنگ حافظه اش را از دست داده و سال ها در آسایشگاه بستری بوده است. در حالی که جرالد قصد دارد غریبه را از خانه بیرون کند، جودیت طی گفتگوی کوتاهی با غریبه احساس خوشایندی نسبت به او پیدا میکند. به خصوص که غریبه شباهتهایی با قاب عکس روی طاقچه نیز دارد. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ این کتاب شامل ده داستان کوتاه از غلامحسین ساعدی نویسنده صاحب سبک ایرانیاست.استفاده از فضای رئال با کمی بزرگنمایی باعث جذابیت هر چه بیشتر داستانها شدهاست.قلم پرقدرت و درعین حال سادهنویسی ساعدی این امکان را میدهد که حتی آدمهای معمولی هم بهراحتی با داستانها و شخصیتهایش ارتباط برقرار کنند. ”