نگین رمضانی

از این نویسنده بشنوید:
برگردان:
  • کتاب صوتی - پینگ - ماه آوا
  • کتاب صوتی - پول پول پول پول - ماه آوا

تازه‌های ماه‌آوا

504 واژه و اصطلاح روزمره انگلیسینویسنده: شهلا سیدزاده مطلقRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ جهت یادگیری بهتر زبان انگلیسی سی و چهار درس گردآوری شده که می‌توان گفت لغات موجود در‌ این درس‌ها شامل ضروری‌ترین و کاربردی‌ترین و رایج‌ترین لغات زبان انگلیسی هستند که کمک بسیار زیادی به بهبود مهارت گفتاری و شنیداری شما می‌کنند. بیست‌و‌سه درس این کتاب لغات، تلفظ لغات، ترجمه لغات و مثال‌هایی مناسب و مرتبط را در بر می‌گیرند. این روش تفهیم و یادگیری لغات را بهتر و سریع‌تر می‌کند. در پایان هر درس نیز اصطلاحات رایج و مرتبط با موضوع درس آمده که می‌توانید با استفاده از آنها مهارت گفتاریتان را تقویت کنید و روان‌تر صحبت نمایید. یازده درس دیگر فقط شامل لغات، تلفظ، و ترجمه آنها است، به علاوه اصطلاحات کاربردی. کتاب حاضر توسط انتشارات سفیر قلم تهیه گردیده است. ”

اینم شد زندگینویسنده: عزیز نسینRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ «اینم شد زندگی» یک مجموعه داستانی از نویسنده توانای اهل ترکیه، عزیز نسین است. او در این آثار طنز تلخ و سیاهی را برای توصیف پیرامونش به کار می‌گیرد تا معایب اجتماعی زمانش را برملا کند و با نقد آنها راهکار گذر از این معایب را نشان دهد. او منتقد بی‌رحم اما خوش‌زبان جامعه ترکیه است و البته خوش‌انصاف؛ زیرا همه تقصیرها را هم به گردن حکومت و سیستم اداری و... نمی‌اندازد. قلم او متوجه مردم هم هست و با نقد خرافات، کژبینی و کوتته‌فکری مردم، می‌کوشد توازنی در نقدهایش ایجاد کند و راه برون‌رفت از مشکلات را بیشتر بنمایاند. بخشی از کتاب: «بعد از اینکه مرا ختنه کردند اسم مرا در یک مکتب نوشتند. مکتب از خانه ما خیلی دور بود ولی چاره نداشتیم باید می‌رفتم، راستش از دوری راه زیاد ناراحت نبودم چون خیابانها را دید می‌زدم!... ملاباجی که من آنجا درس می‌خواندم سه تا دختر بزرگ داشت، هر سه‌تا سفید و خوشگل بودند و من از هر سه تاشان خیلی خوشم می‌آمد! مثل روس‌ها بودند. آخه از وقتی که روس‌ها به مملکت ما آمدند دوچیز را با خودشان آوردند. یکی زن‌هایِ خوشگل و سفید و یکی هم اسکناس‌های بزرگ!... پدرم دوتا از این اسکناس‌ها داشت. البته مردم زیاد داشتند. اسکناس‌های روسی توی دست و پای مردم ریخته بود وقتی روسها از ترکیه رفتند. انقلابیون اسکناس‌ها را جمع کردند بعد هم از اعتبار افتاد. البته ما غیر از دو تا نداشتیم. چه می‌شد کرد. پولی بی اعتبار هم گیر ما نمی‌آمد! پدرم پولهای به آن بزرگی را یک قروش فروخت!... وقتی به مکتب رفتم مادرم یک فینه قرمز رنگی برایم درست کرد و به سرم گذاشت. یک قلم و دوات هم برایم خرید که وقتی می‌نوشتم «جرجر» صدا می‌کرد! روز اول به مدرسه رفتم باید این دعا را حفظ می‌کردم «رب یسر و لما تیتر رب تمین بالخیر» یعنی «آفریدگارا کارم را آسان کن. نگذار سخت بگذرد. تو کارم را به خیر بگردان» ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools