هال الرود

از این نویسنده بشنوید:
نویسنده:
  • کتاب صوتی - تمرینات جادویی برای نتورکرها - ماه آوا
  • کتاب صوتی - صبح‌های جادویی مولتی میلیونرها - ماه آوا

تازه‌های ماه‌آوا

داشتن و نداشتننویسنده: ارنست همینگویRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ «هری مورگان» پیرمرد ساده‌دلی است که سال‌ها ناخدا بوده و به ماهیگیری می‌پرداخته اما پس از برخورد با یک گردشگر ثروتمند زندگی‌اش زیرورو می‌شود. داستان از این قرار است که هری قایق خود را به مدت سه هفته در اختیار گردشگر می‌گذارد تا او نیز پس از استفاده از قایق مبلغی را به‌عنوان کرایه به هری بپردازد اما برخلاف انتظار، گردشگر پولی به او پرداخت نمی‌کند و اعتراض هری هم بی‌نتیجه می‌ماند. این ناخدای کهنه‌کار که به هر قیمتی شده باید از پس مخارج زندگی بربیاید، تصمیم می‌گیرد به کارهای غیرقانونی مانند قاچاق انسان، الکل و یا فراری دادن مارکسیست‌ها روی بیاورد. اینجاست که مخاطب از خود می‌پرسد: آیا انسانیت برای همیشه در مقابل نیازهای مادی رنگ باخته یا هری بار دیگر ارزش انسان بودن را در قبال پول و ثروت ثابت خواهد کرد؟ کتاب صوتی داشتن و نداشتن نخستین رمانی نیست که ارنست همینگوی، نویسنده‌ی برنده‌ی جایزه‌ی نوبل، در آن از ارزش‌های انسانی برایتان می‌گوید. این نویسنده گاه در رمانی مانند «پیرمرد و دریا» زبان به ستایش اراده‌ی پایان‌ناپذیر آدمی می‌گشاید و گاهی هم در داستانی مانند کتاب پیش‌رو، مرثیه‌ای برای ارزش‌های ازدست‌رفته می‌خواند. ”

حماسه ویچر- جلد دوم- شمشیر سرنوشتنویسنده: آنجی سپکوفسکیRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ مجموعه داستانی در دنیای گرالت ویچر که برخی از دوست‌داشتنی‌ترین شخصیت‌های این دنیا را معرفی می‌کند. یک کتاب غیرقابل از دست دادن برای طرفداران بازی‌ها و رمان‌ها. گرالت یک ویچر است؛ مردی که قدرت‌های جادویی‌اش با تمرین‌های طولانی و اکسیرهای مرموز تقویت شده و او را به جنگجویی قهار و قاتلی بی‌رحم تبدیل کرده است؛ اما او یک آدمکش معمولی نیست؛ کارش کشتن هیولاهای متنوع و اهریمن‌های خبیثی است که ویرانی به بار می‌آورند و به بی‌گناهان حمله می‌کنند. او در سرزمین‌ها پرسه می‌زند و به دنبال مأموریت می‌گردد؛ اما به تدریج متوجه می‌شود که بااین‌که برخی از شکارهایش کاملاً بدذات و شریر هستند، بعضی دیگر قربانی گناه، پلیدی یا سادگی شده‌اند. - بخشی از کتاب: آبله‌رو گفت: «حداقل سکه‌هامون سرجاشون موندن، کسی نیست که برای کشتن باسیلیسک بهش پول بدیم. بهتره دیگه برید خونه؛ اما در مورد وسایل و اسب اون افسونگر... خوب نیست که هدر بشن.» قصاب گفت: «آره، مادیان خوبیه و خورجین‌هاش پُرن. بیاین یه نگاهی بندازیم.» - چه‌کار دارید می‌کنید؟ مرد آبله‌رو با لحن تهدیدآمیزی گفت: «خفه شو، کدخدا. مزاحم نشو، وگرنه یه مشت می‌آد تو صورتت.» قصاب تکرار کرد: «مادیان خوبیه.» - از اسب دور شو، عزیز من. قصاب به‌آرامی سمت غریبه‌ای که ناگهان از پشت یک دیوار فروریخته سر درآورده بود برگشت، درست پشت جمعیتی که جلوی ورودی تونل ایستاده بودند. غریبه موهای قهوه‌ای مجعد و پرپشتی داشت، زیر کت کتان گشادش نیم‌تنه‌ای به رنگ قهوه‌ای تیره پوشیده بود، همراه با چکمه‌های بلند مخصوص سواری. مسلح نبود. او با لبخندی تهدیدآمیز تکرار کرد: «از اسب دور شو. اینجا چی داریم؟ یه اسب و خورجینش که متعلق به کس دیگه‌ای هستن؛ اما شما با طمع بهش چشم دوختین و می‌خواین بهش دستبرد بزنید. این کارِ شرافتمندانه‌ایه؟» آبله‌رو آرام دستش را داخل پالتوی خود فروبرد و به قصاب نگاهی انداخت. قصاب رو به جمعیت دست تکان داد، با اشاره‌ی او، دو جوان قوی‌هیکل با موهای کوتاه خارج شدند. هر دو چماق‌های سنگینی به دست داشتند، مثل آن‌هایی که برای بی‌هوش کردن حیوانات در کشتارگاه استفاده می‌شوند. مرد آبله‌رو درحالی‌که دستش را داخل پالتو نگه‌داشته بود، گفت: «تو کی هستی که به ما بگی چی شرافتمندانه‌ست و چی نیست؟» ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools