نگاهی اجمالی به کتاب“ ماه از پنجره دور می شد،
مثل قویی سفید،
بر آب های سیاه،
مسافر با ترس چمدانش را می بست،
می ترسید،
کسی بدرقه اش نکند. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ کاپیتان تیم راگبی دانشگاه کمبریج سراسیمه نزد هولمز میآید و خبر از ناپدیدشدن یکی از بهترین بازیکنان تیمش درآستانهی مسابقهای مهم میدهد. بازیکن مورد نظر آخرین بار شب گذشته درسالن هتل با مرد ناشناسی ملاقات داشته و از آن پس دیگر دیده نشده . هولمز و دکتر واتسون بلافاصله دست به کار میشوند و در طی تحقیقات به ماجراهای عجیب و شگفت انگیز برمیخورند. ”