نگاهی اجمالی به کتاب“ داستان از زبان مردی روایت میشود که سالهای جوانی را در پاریس به تحصیل در رشتهی سینما گذرانده است. او برای ما چگونگی ساخته شدن فیلمی را نقل میکند که از بیست اپیزود تشکیل شده است، ماجرای این بیست اپیزود همگی مستند و برگرفته از یادداشتهای کوتاهی است که راوی داستان، آنها را بر دیوار کافهای در پاریس دیده و یادداشت کرده است و سپس به سراغ تک تک افرادی رفته که آن یادداشتها را نوشتهاند و از آنان میخواهد در مقابل دوربین او داستان زندگیشان را تعریف کنند.
قلم خیال پرداز و شاعرانه احمدرضا احمدی این داستانها و صاحبانشان را برای همیشه در ذهن و روحمان ثبت میکند. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ شب به زودی سراسر جنگل را فرا گرفت. قورباغههای برکه آواز جمعی خود را شروع کردند. چند زاغچه مدت کوتاهی روی درخت مجاور با هم مشاجره کردند. جغدی در فاصلهای دوردست میخواند. از دور صدای گرگ میآمد. آخرین فکر سام، وقتی به خواب فرو میرفت، این بود که هنوز برای جوجههایشان اسم انتخاب نکردهاند. با خود گفت: «باید فردا صبح در این باره صحبت کنیم.» پلکهای سام به آرامی بسته شدند و او کلاغوار تبسم کرد، همان لحظه اسمی از خاطرش گذاشت؛ اسمی برای آن جوجهای که باعث افکار گوناگون، پیشبینی و هیجان او شده بود. جآشوا. او را جآشوا میخواندند، و این نام پدربزرگ سام و همسر اسمرالدا بود. جآشوا نام خوبی برای قهرمان بود، مگر نه؟ ”