نگاهی اجمالی به کتاب“ کتاب صوتی درد عشق دربرگیرندهی توصیههای کارآمدی است که از جهانبینی بودایی الهام گرفته شده و میتوان از آنها برای کنار آمدن با جداییهای عاشقانه و سایر تجربههای عاطفی دردناک استفاده کرد. بودیسم پیرامون رنج حرفهای بسیاری برای گفتن دارد و چه رنجی بیشتر از جدا شدن از کسانی که دوستشان داریم؟ لودرو رینزلر این جدایی را الزاماً پایان یک رابطهی عاطفی قلمداد نمیکند. بلکه معتقد است شکست عاطفی میتواند سوگ عظیمی باشد که بر اثر مرگ عزیزان بر فرد عارض میشود. اندوه و رنجی که گاهی گمان میکنیم هیچ مرهمی ندارد و هرگز پایان نخواهد یافت. اما لودرو رینزلر برای کسانی که از دلشکستگی رنج میبرند خبرهای بسیار خوبی دارد: آموزههای 2500 سالهی بودا، پادزهری قطعی برای دردهای عاطفی است. و حسن این پادزهر در این است که لازم نیست شما بودایی باشید، تا این رهنمودها برای شما کار کند! ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ «من و استادم» رمانی از نویسنده ترکتبار فرانسوی، الیف شافاک (-1971) است. او در سال 2010 نشان شوالیهی ادبیات و هنر کشور فرانسه را از آنِ خود کرد. آثار این نویسنده به سی زبان ترجمه شده و از طرف ناشران معروفی مثل ویکینگ، پنگوئن، ریزولی و ... به چاپ رسیدهاست.
شافاک نویسندهای است که بهخاطر موقعیت شغلی خاص مادرش که دیپلمات بود، بخش بزرگی از زندگیاش را در شهرهای مختلف دنیا، از جمله مادرید، عمان، کُلن، بوستون، میشیگان، آریزونا، آنکارا و استانبول گذراندهاست. بهیقین توجه او به مردم و فرهنگهای مختلف، در اغلب آثارش آشکار است و رمان «من و استادم» نمونهای از زندگی چندفرهنگی این نویسندهی چیرهدست است. نویسنده با بهره گرفتن از زبانی که ترکیبی از روایت و گفتوگوست، شخصیتهای تاریخی را در کنار دو شخصیت خیالی این رمان، جهان (پسری از دیار هند) و فیلَش قرار میدهد. در جایجای رمان ردپای مردمانی از فرهنگهای مختلف دیده میشود، مردمی با مذاهب گوناگون که هرکدام بهشکلی بیطرفانه در ماجراهای داستان نقش دارند.
دغدغهی الیف شافاک در این رمان، نه بازگویی تاریخ است، نه قهرمانسازی و نه دفاع از هویت یک قوم خاص. او سعی میکند حقیقت را بکاود. از نگاه او خرافهپرستی، تعصبات خشک مذهبی و هویتسازیهای متعصبانهی قومی، مخربِ تمدن بشری است. داستان در دوران سه پادشاه عثمانی، سلطانسلیمان، سلطانسلیم و سلطانمراد، اتفاق افتادهاست. در این رمان، استانبول در مرکز توجه الیف شافاک قرار گرفتهاست؛ شهری جادویی که روی تپهها بنا شده؛ شهری که جهان قهرمان اصلی داستان، با فیلَش به آنجا میرسد و بیخبر از ماجراها و سرنوشتی که زندگیاش را از اینرو به آنرو خواهدکرد، به قصر سلطانسلیمان راه پیدا میکند و... از متن کتاب: شاید درون هر فردی، انسانی ناشناخته پنهان است که در پر تنشترین و غیرمنتظرهترین لحظات، خودش را نشان میدهد. قلب انسان مثل اجرام آسمانی است که مُنجم تقیالدین آنها را رصد میکرد. کسی نمیدانست در اعماق خود چه اسراری را جای دادهاست. تنها آسمان بالای سرمان اسرارانگیز نیست، در واقع تکتک انسانها معمایی بزرگ هستند. ”