نگاهی اجمالی به کتاب“ داستان جدیدی نیست، اما فکر میکنم، حداقل برای این کتاب، ارزش دارد که یک بار دیگر آن را تعریف کنم. سال 1998 بود و داشتم فیلم محبوب را در مصاحبهی تلویزیونی زنده با جین سیسکِل، منتقد فیلم بزرگ شیکاگو سانتایمز، معرفی میکردم و همهچیز داشت خیلی آرام پیش میرفت تا اینکه اوضاع به هم پیچید. او پرسید: «بگو ببینم، از چی کاملاً مطمئنی؟» اولین بار نبود که مصاحبه میکردم. سالهای سال در مصاحبهها سئوالهای ترسناکی مثل این را از من پرسیده بودند و هنوز هم میپرسند و معمولاً جوری نمیشود که هیچ کلمهای برای پاسخ پیدا نکنم، اما باید بگویم جین موفق شده بود مرا گیر بیندازد. با منومن و درحالیکه میدانستم او بهدنبال چیزی بزرگتر، عمیقتر، پیچیدهتر است، گفتم: «اوه، دربارهی این فیلم؟» اما داشتم طفره میرفتم تا در ذهنم به پاسخی حداقل کمی منسجم برسم. اما او گفت: «نه، میدونی منظورم چیه؛ دربارهی خودت، زندگیت، هرچی، همهچی...» «اوه، من مطمئنم که... اوه... مطمئنم که، جین، یه کم وقت میخوام که دربارهاش بیشتر فکر کنم.» حالا شانزده سال گذشته و از آن موقع تا بهحال خیلی به این پرسش فکر کردهام، طوریکه تبدیل به پرسش اساسی زندگیام شده است: هر شب از خودم میپرسم دقیقاً از چه مطمئن هستم. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ امیل زولا (1840- 1902) نویسندهی نامدار فرانسه در داستان بلند برای یک شب عشق زندگی مردی منزوی و راندهشده را روایت میکند که دچار عشقی بعید میشود. دختری از طبقهی رفاهزده که خلقی غریب دارد و ظاهراً دستنیافتنی است و رابطهای نابهنجار با خانهزادشان دارد. زولا از امیال و گرایشهای پیچیدهی آدمی تصویری مهیج و تأملبرانگیز نشان میدهد. ارباب و بندهای که هر کدام از نقششان لذتی وافر میبرند. - دربارهی نویسندهی کتاب برای یک شب عشق: امیل زولا نویسنده و روزنامهنگار فرانسوی قرن نوزدهم و بنیانگذار مکتب ناتورالیسم است. شهرت ادبی او بیشتر مدیون بیست جلد رمان بههمپیوستهی روگن ماکار است که جامعهی فرانسوی را در دوران امپراطوری دوم فرانسه (1852-1870) وصف میکند. برخی از رمانهای مهم این مجموعه عبارتاند از: ژرمینال، آسوموار، زمین، پول. - بخشی از کتاب: ژولین در ظلمتی که ناگاه سراسر اتاق را گرفت، صدای بستهشدن در و دور شدن خشخش لباس ابریشمی ترز را در امتداد راهرو شنید. در انتهای شاهنشین، روی زمین نشست، هنوز جرئت نمیکرد از آنجا بیرون بیاید. ژرفای شب پردهای جلوی چشمهایش میکشید؛ اما کنار خود وجود آن پای برهنه را که گویی تمام اتاق از حضورش سر شده بود، حس میکرد. ”