نگاهی اجمالی به کتاب“ آیا تابهحال در شرایطی قرار گرفتهاید که فکر کنید تنها عاقل جمع شما هستید؟ باید بدانید که تنها نیستید و توماس اریکسون در کتاب صوتی محاصره شده با احمقها شما را مخاطب خود قرار داده است. از این کتاب تحسینشده در حوزهی ارتباطات انسانی، بیش از یکونیم نسخه در سراسر جهان به فروش رسیده است.
«با چه احمقهایی روبهرو هستم!» تا به حال چند بار در طول زندگی خود مشابه این جمله را در ذهنتان گفتهاید؟ اگر چنین حسّی را تجربه کردهاید، شما مخاطب اصلی این اثر هستید. کتاب صوتی محاصره شده با احمق ها (Surrounded by Idiots) با فروش بیش از 1.5 میلیون به اثری شناختهشده و بینالمللی در سراسر جهان و در حوزهی ارتباطات بین فردی تبدیل شده است.
توماس اریکسون در این کتاب صوتی یک روش ساده و در عین حال، پیشگام برای ارزیابی شخصیت افرادی که با آنها در ارتباط هستیم را در اختیار شما قرار میدهد. او این افراد را بر اساس چهار تیپ شخصیتی قرمز، آبی، سبز و زرد دستهبندی میکند و سپس بهتفصیل به تحلیل و بررسی هریک از آنها میپردازد. ما باید با چنین افرادی چگونه برخورد کنیم؟ نحوهی صحبت کردمان و بهاشتراکگذاری اطلاعات با آنها باید چطور باشد؟ با چه فاصلهای از آنها قرار بگیریم تا آسیب نبینیم؟ توماس اریکسون در این کتاب پاسخ این پرسشها را در دستان شما میگذارد. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ کتاب خشم و هیاهو اثر ویلیام فاکنر، نویسندهی آمریکایی و به اعتقاد اکثر منتقدان بهترین اثر اوست. این نویسنده در سال 1949 به خاطر سهم منحصربهفرد، قدرتمند و هنرمندانهاش در رمان مدرن آمریکایی برندهی جایزهی نوبل ادبیات شد. فاکنر در کتاب خشم و هیاهو از زوال خانوادهی کامپسون میگوید. خانوادهای که چهار روز از زندگیاش از زبان چهار عضو آن روایت میشود. این روایتها کاملاً متفاوت اما مکمل یکدیگرند. راوی فصل اول بنجی است؛ فرد کندذهنی که ادراکش با دیگران متفاوت است و ماجراها را درهم و برهم نقل میکند. بیشتر هم از کدی دختر خانواده حرف میزند. راوی فصل دوم کونتین پسر بزرگ خانواده است. او بیشتر در ذهنیات و خاطراتش زندگی میکند؛ برای همین این فصل کمی حال و هوای شاعرانه دارد. راوی فصل سوم جیسون برادری سودجو و منفعتطلب است؛ حتی منفعتی که با مرگ دیگران نصیبش شود. و راوی فصل چهارم دیلسی است؛ کنیز سیاهپوست خانه که دانای کل هم هست. فهم این رمان شاید برای کسانی که در آغاز راه کتابخوانی هستند، چندان ساده نباشد. شبیه پازلی پیچیده است که با پیدا شدن هر یک از تکهها بخشی از واقعیت نمایان میشود. باید زمان گذاشت و سرنخها را به هم وصل کرد و منتظر نتیجه بود. کتاب خشم و هیاهو را صالح حسینی ترجمه کرده است. در بخشی از متن کتاب آمده است: «از میان نرده، لابلای گل پیچپیچ، میدیدمشان که میزدند. رو به جایی که پرچم بود میآمدند و من از کنار نرده رفتم. لاستر کنار درخت گل توی سبزهها را میکاوید. آنها پرچم را بیرون آوردند، و آنها داشتند میزدند. بعد پرچم را برگرداندند سر جایش و برگشتند به زمینِ بازی، و او زد و دیگری زد. بعد پیش رفتند، و من هم از کنار نرده رفتم. لاستر از درخت گل آمد و ما از کنار نرده رفتیم و آنها ایستادند و ما ایستادیم و من، وقتی که لاستر توی سبزهها را میکاوید، از لای نرده نگاه کردم. او زد «کدی، بگیرد.» آنها از چمنزار گذشتند و دور شدند. من چسبیدم به نرده و دورشدنشان را تماشا کردم.» ”