
کورینویسنده: ژوزه ساراماگو
نگاهی اجمالی به کتاب“ ژوزه ساراماگو در رمان خود کابوسی هولناک را باز می آفریند. جامعه شهری پیشرفته ای با همه امکانات ناگهان به بربریت بازمی گردد و کل ساختار زندگی جمعی به انحطاط کشیده می شود. رشته های الفت و تعهد از هم می گسلد و یکی یکی از بین می رود. دقت موشکافانه در سبک و ساختار نوشتن، حذف علائم نقطه گذاری، عدم تطابق زمان ها خواننده را وامی دارد تا در هر لحظه به ظرایف معنی بیندیشد.
نتیجه رمانی است عمیق، تفکربرانگیز و کتابی که در طی سال های اخیر سابقه نداشته است.
رمانی عمیق و تکان دهنده، در عین حال که کاملا خیالی به نظر می رسد، تصویری هولناک از واقعیت است. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ خانواده فارستر پسر بزرگشان را در جنگ از دست دادهاند و به همین مناسبت "آن فارستر" ( مادر خانواده) هر سال در روز تولد پسرش شمعی پای قاب عکس او روشن میکند تا خاطره اش را زنده نگه دارد. جودیت و جرالد دو فرزند دیگر این خانواده هستند که خاطره چندانی از برادر از دست رفته شان ندارند. در یک غروب تابستانی که جودیت و جرالد از بازی تنیس برگشتهاند با مرد غریبه نابینایی در خانهشان مواجه میشوند که به دلیل صدمات جنگ حافظه اش را از دست داده و سال ها در آسایشگاه بستری بوده است. در حالی که جرالد قصد دارد غریبه را از خانه بیرون کند، جودیت طی گفتگوی کوتاهی با غریبه احساس خوشایندی نسبت به او پیدا میکند. به خصوص که غریبه شباهتهایی با قاب عکس روی طاقچه نیز دارد. ”