بهادر ابراهیمی

از این هنرمند بشنوید:
گوینده:
  • کتاب صوتی - شعر زبان مادری - ماه آوا
  • کتاب صوتی - آویشن قشنگ نیست - ماه آوا
  • کتاب صوتی - سفرهای‌گالیور - ماه آوا
  • کتاب صوتی - قصه‌های بابام - ماه آوا
  • کتاب صوتی - بچه‌ها در جشن تولد - ماه آوا
  • کتاب صوتی - گشت شبانه - ماه آوا
  • کتاب صوتی - سفر به مرکز زمین - ماه آوا
  • کتاب صوتی - نمایش صوتی پَر - ماه آوا
  • کتاب صوتی - تمام چیزهایی که پسر کوچولوی من درباره دنیا باید بداند - ماه آوا
  • کتاب صوتی - فرانکنشتاین - ماه آوا
  • کتاب صوتی - یکی از ما دروغ می‌گوید - ماه آوا
  • کتاب صوتی - دوشنبه‌هایی که تو را می‌دیدم - ماه آوا
  • کتاب صوتی - ابرابله - ماه آوا
  • کتاب صوتی - سه‌ تفنگدار - ماه آوا
  • کتاب صوتی - داستان‌های جمعه شماره 6 - ماه آوا
  • کتاب صوتی - پادشاهی پیر در تبعید - ماه آوا
  • کتاب صوتی - کمی قبل از خوشبختی - ماه آوا
  • کتاب صوتی - نترسید انجام دهید - ماه آوا
  • کتاب صوتی - مینیمالیسم دیجیتال - ماه آوا
  • کتاب صوتی - بندباز - ماه آوا
  • کتاب صوتی - پینگ - ماه آوا
  • کتاب صوتی - پول پول پول پول - ماه آوا
  • کتاب صوتی - قدم زدن روی ماه با اینشتین - ماه آوا
  • کتاب صوتی - اهرم‌های خوشبختی - ماه آوا
  • کتاب صوتی - نسخه بهتر خودت - ماه آوا
  • کتاب صوتی - راز و رمز مذاکره - ماه آوا
  • کتاب صوتی - آکواریوم‌های پیونگ یانگ - ماه آوا
  • کتاب صوتی - این کتاب به شما اعتماد به نفس می‌دهد - ماه آوا
  • کتاب صوتی - هیچ ملاقاتی تصادفی نیست - ماه آوا
بازیگر:
  • کتاب صوتی - ماجرای مدرسه پرایری( مجموعه نمایشی شرلوک هلمز) - ماه آوا
  • کتاب صوتی - برگشتی در کار نیست - ماه آوا
  • کتاب صوتی - چه کسی از دیوانه‌ها نمی‌ترسد؟ - ماه آوا

تازه‌های ماه‌آوا

به خدای ناشناختهنویسنده: جان اشتاین بکRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ به خدای ناشناخته سرتاسر ارادت و تعلق خاطر جوزف، قهرمان داستان، به زمین است. خاک و باران برای او مفهومی ورای طبیعت دارد. او طبیعت را همچون امر مقدسی بنده‌وار شکرگزار است. جان استاین‌بک در به خدای ناشناخته بر ارتباط نزدیک انسان و زمین تاکید می‌کند، انگار خطاب به ما می‌گوید: «دل از آسمان بردار که وحی از خاک می‌رسد.» به خدای ناشناخته، قصه‌ی خود زمین است؛ قصه‌ی مردی به‌نام جوزف وین که برای تشکیل زندگی و بهبود شرایطش در آینده، راهی غرب آمریکا می‌شود تا زمین‌های بکر و دست‌نخورده را بیابد و زایش و زندگی را در آنجا جاری کند. او در انتظار آمدن روح پدرش، زمینی انتخاب می‌کند که در دره‌ای خشک است. در نهایت روح پدرش در درخت بلوط روبه‌روی خانه‌اش که بر فراز آن سایه انداخته است، هلول می‌کند. جوزف برادرانش را نزد خود می‌آورد و کشت و کار آغاز می‌شود و زمین پوست می‌اندازد و گله بزرگی از گاو و گوسفند در مراتع سرسبز زمین جوزف رها می‌شوند؛ گله‌ای که خود جوزف یک به یک، جفت‌گیری و زایش آن‌ها را با شوق می‌نگرد، گویی که آنها انسان‌اند یا جوزف خود، جزئی از این حیوانات است. او هیچ تفاوتی میان انسان و حیوانات نمی‌بیند، او فاصله‌ای میان خود و زمین نمی‌بیند؛ او خودِ زمین است. جوزف وین با ایمانی که به طبیعت دارد، به‌نوعی الهام‌بخش است؛ او سخت، بی‌کینه و پررمز و راز است و مثل زمین غیرقابل نفوذ. او به زمین عشق می‌ورزد و همچون زمین به باران عشق می‌ورزد. او چشم‌های زمین است که خیره به آسمان است تا ابرها برآیند و توفان دربگیرد و باران ببارد، بارانی که برای زنده‌ماندن زمین ضروری است. جوزف ایمان ناشناخته‌ای دارد؛ به مذهبی که تمام قوانینش را طبیعت تعیین می‌کند؛ او مؤمن به زمین است بی‌آنکه هیچ دلیل و منطقی برای آن داشته باشد. این تنها غریزه اوست که او را به‌سوی منبع ناشناخته‌ای هدایت می‌کند؛ منبعی که از اعماق زمین سربرآورده است و این ایمان آنقدر مستحکم و بی‌شکست است که کشیش مؤمن به مسیح، او را مسیحی دیگر می‌بیند؛ مسیحی که اگر کتاب بیاورد، کشیش نخستین کسی است که به او ایمان می‌آورد. جوزف خودش را جزئی از چرخه طبیعت می‌بیند که تولد و مرگ بخش جدایی‌ناپذیر و گریزناپذیر و طبیعی آن است؛ از همین روی است که از کشته‌شدن برادرش به دست نزدیک‌ترین دوستش خشم و کینه‌ای بروز نمی‌دهد و همین‌طور از مرگ همسرش که گویا زمین کشنده‌ی آن است، بلکه به‌جای نفرت به صخره‌ای که باعث مرگ همسرش بوده، به آن عشق می‌ورزد. ازدواج نیز برای او، تلاش برای بقاست، بی‌آنکه عشق به زن را جایگزین عشق زمین کند. جوزف هنگامی که درخت بلوط را مرده می‌یابد و دوره خشکسالی، زمین را بیمار می‌کند، تصمیم می‌گیرد زمین را ترک نکند و برای مراقبت از زمین به نقطه‌ای می‌رود که گویا مرکز زمین است؛ همان نیرو، همان صخره‌ای که مرگ همسرش را رقم زد، حالا به مراقبت نیاز دارد و جوزف تب‌دار و بیمار، تیمار صخره را بر عهده می‌گیرد. ”

محرومان پاریس و لندننویسنده: جرج اورولRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ این کتاب سرگذشت بسیاری از افراد جامعه را به تصویر می‌کشد که نباید به دلایل مختلف از عرش به فرش می‌رسند و به ناچار در جستجوی سرپناهی از نوانخانه‌ای به نوانخانه دیگری رانده می‌شوند. جورج ارول که خود نیز مدتی این نوع زندگی را تجربه کرده‌است سعی دارد به ما بفهماند که برخلاف نظر عموم ، همه بی‌خانمان‌ها افرادی بی‌عار و انگل جامعه نیستند. ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools