نگاهی اجمالی به کتاب“ اثری پرفروش و قدرتمند دربارهی برخورد تصادفی دو زن که زنجیرهای خیرهکننده از دروغها را آشکار کرد. کتاب اعترافات در ساعت 7:45 اثر لیزا آنگر داستان همصحبتی دو غریبه را در قطار روایت میکند که به برملا کردن رازهای زندگی خود برای یکدیگر میپردازند.
درباره کتاب اعترافات در ساعت 7:45:
به راستی چه کسی میتواند محرم اسرار دیگری باشد؟ تا به حال به این فکر کردهای که به دور خودت حصار بکشی و نه رازت را به کسی بگویی و نه سِر دیگران را درون خودت حمل کنی؟ زیرا که راز بین سه نفر تنها زمانی راز باقی میماند که دو نفر آنها مرده باشد...
سلنا مورفی در وضعیت بدی به سر میبرد. او به تازگی فهمیده است همسرش با پرستار بچهشان رابطه دارد. او یک روز در قطار نشسته بود و از محل کار به خانه برمیگشت که در این میان خانمی شروع به صحبت با او کرد. زن پیش سلنا اعتراف کرد که با رئیسش رابطه دارد. سلنا نیز از ماجرای رابطهی پنهانی همسر و پرستار با زن غریبه میگوید. با رسیدن به مقصد، او تصور کرد گفتوگو به پایان رسیده و آنها دیگر هرگز با هم همکلام نخواهند شد. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ چندبار کاری را به نیتی خاص شروع کردهاید که به نتیجهای کاملا متفاوت ختم شده؟ داستان زندگی هاکان منگوچ در کتاب صوتی دلت که پاک باشد داستانت پایان خوشی خواهد داشت ماجرایی از همین دست است. او در بیستونه سالگی به دلیل عشقش به حیوانات راهی آفریقا شد. این نویسندهی ترک جایی بین کشورهای زیمباوه، موزامبیک و بوتسوانا مشغول کار داوطلبانه با شیرها بود و هدف دیگری از حضور در این مکان نداشت که ناگهان با یک صوفی ملاقات کرد... .
مگنوچ، نیتِ زندگی کنار حیوانات وحشی را داشت و آن صوفی، عزم گوشهنشینی. اما صدای نواختن نی که هاکان به همراه خود برده بود، عارف را به نزد او کشاند. آنها مدتی طولانی به گفتگو نشستند. امر مراقبت از سلطان جنگل برای مرد جوان، به عطشی برای معنویت تبدیل شد و میل به انزوایِ صوفی، جایش را به شوق آموزگاری داد. کتاب صوتی دلت که پاک باشد داستانت پایان خوشی خواهد داشت نتیجهی آن روزهای پربار است و بیاغراق ما مردمِ قرن 21 چه خوشبختیم که برای فهمیدن رازهای هستی تنها به آزمون و خطا متکی نیستیم! ”