نگاهی اجمالی به کتاب“ دبی فورد در کتاب پاکسازی آگاهی در 21 روز، فرآیندی سه مرحلهای را معرفی میکند که به ما قدرت رها کردن افکار مسموم و رفتار مخرب و در عوض رسیدن به آرامش عمیق درونی را میدهد. این سفر 21 روزه چشمان ما را به روی هر آنچه هستیم و میخواهیم باشیم، میگشاید.
پاکسازی آگاهی در 21 روز راهی است که بیستویک شبانهروز را به ایجاد رابطهای عمیق و عاشقانه میان روح و نیرویی بیکران اختصاص میدهد. نیرویی که شما را در رسیدن به برترین تجلی وجودتان به جنبوجوش وامیدارد. این سفر فرایندی است عمیق برای پاکسازی گذشته، پذیرش صادقانه حال و به تصویر کشیدن آیندهای متفاوت با هر آنچه در تصورتان میگنجد. قصد بر آن است که طی این سفر در بازسازی عرفانی، دگرگونی عاطفی و اتصال مجدد با عمیقترین تمنای وجودتان غوطهور شوید. این دوره پاکسازی به شما کمک میکند با رها کردن باورها و فرضیات غلط گذشته به رابطهای ژرف و بینظیر با عشقی بیکران دست یابید. عشقی که فقط با آشتی با خود، دیگران و زندگی کنونیتان میسر است. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ کتاب «گورستان پراگ» نوشته امبرتواکو(2016-1932)، فیلسوف، نشانه شناس، منتقد ادبی و رمان نویس ایتالیایی است. شهرت اکو در جهان به رماننویسی برمیگردد، هم چنین از او بیش از 40 کتاب علمی و مقاله به جای مانده است، که به زبانهای گوناگون ترجمه شده و مخاطبان بسیاری در جهان دارد. از آثار برجسته او میتوان به «آونگ فوکو»، «نام گل سرخ»، «آنک نام گل» اشاره کرد. کتاب «گورستان پراگ» ششمین رمان اکوست، که فضایی تاریخی دارد، زمان اتفاقات آن در قرن نوزدهم میگذرد و داستان در شهرهای تورین و پالرمو در ایتالیا جریان دارد. این رمان سرگذشت چندین شخصیت مختلف را روایت میکند. زمان در این رمان بسیار طولانی است و «اکو» برای بیان طولانی بودن آن از زبانی مناسب بهره برده است. موضوع این کتاب درباره فردی است که با سازمانهای اطلاعاتی اروپا قرارداد بسته تا در ماجراهایی که توسعه اروپا را تحت تاثیر قرار میدهند، شرکت داشته باشد. نکته قابلتوجه درباره این کتاب این است که تمام شخصیتهای کتاب، واقعا وجود داشتهاند و رمان در بستری واقعی روایت میشود. در بخشی از کتاب «گورستان پراگ» میخوانیم: همانطور که اینجا نشستهام تا بنویسم، احساس نوعی شرمندگی دارم، انگار دارم روحم را به فرمان، نه ، به خاطر خدا، بگذارید بگوییم به توصیهی یهودیای آلمانی ( یا اتریشی، هر چند همه مثل هماند) عریان میکنم. من کیام؟ شاید بهتر باشد، به جای کارهایی که در زندگی انجام دادهام، از من دربار شور و شوقهایم بپرسید، عاشق چه کسی هستم؟ کسی که به ذهنم نمیرسد. میدانم که عاشق غذای خوبام. فقط نام توردارژان کافی است نا سرتاپا بلرزم. این عشق است؟ از چه کسی بیزارم؟ میتوانم بگویم یهودیان، اما اینکه چنین مطیع به پیشنهاد آن دکتر اتریشی(یا آلمانی) تن دادهام نشان میدهد که چیزی علیه یهودیان لعنتی ندارم». ”