نگاهی اجمالی به کتاب“ کتاب «بنام زندگی» For the Love of Life نوشتهی «اریک فروم» در سال 1986 منتشر شد. این کتاب براساس مجموعهای از سخنرانیهای رادیویی اینجامعهشناس به نگارش درآمده است که دربارهی موضوعات مختلفی که بر روی زندگی انسان تأثیرگذار است صحبت کرده است. «فروم» در این اثر از روانشناسی تا جامعهشناسی، از دنیای مدرن و تکنولوژی، از انسانها و پیامبران سخن گفته و ابعاد و زوایای گوناگون زندگی آنها را بررسی کرده است. «اریک فروم» در این اثر به نظریهها و گفتههای ارسطو، اسپینوزا، گوته، مارکس، فروید و دانشمندان دیگر هم اشاره کرده و نظریات خودش را دربارهی انسان مدرن و جامعهی کنونی بیان کرده است.
کتاب «به نام زندگی» جزو کتابهای روانشناسی و روانکاوی است که با نگاهی عمیق مسائل و چالشهای زندگی انسان را واکاوی کرده است و نویسنده معتقد است با رواندرمانی بسیاری از مشکلات انسان ازجمله مصرفگرایی درمان میشود. مطالعهی این اثر برای دوستداران آثار جامعهشناسی و فلسفی جذاب است. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ کتاب «گورستان پراگ» نوشته امبرتواکو(2016-1932)، فیلسوف، نشانه شناس، منتقد ادبی و رمان نویس ایتالیایی است. شهرت اکو در جهان به رماننویسی برمیگردد، هم چنین از او بیش از 40 کتاب علمی و مقاله به جای مانده است، که به زبانهای گوناگون ترجمه شده و مخاطبان بسیاری در جهان دارد. از آثار برجسته او میتوان به «آونگ فوکو»، «نام گل سرخ»، «آنک نام گل» اشاره کرد. کتاب «گورستان پراگ» ششمین رمان اکوست، که فضایی تاریخی دارد، زمان اتفاقات آن در قرن نوزدهم میگذرد و داستان در شهرهای تورین و پالرمو در ایتالیا جریان دارد. این رمان سرگذشت چندین شخصیت مختلف را روایت میکند. زمان در این رمان بسیار طولانی است و «اکو» برای بیان طولانی بودن آن از زبانی مناسب بهره برده است. موضوع این کتاب درباره فردی است که با سازمانهای اطلاعاتی اروپا قرارداد بسته تا در ماجراهایی که توسعه اروپا را تحت تاثیر قرار میدهند، شرکت داشته باشد. نکته قابلتوجه درباره این کتاب این است که تمام شخصیتهای کتاب، واقعا وجود داشتهاند و رمان در بستری واقعی روایت میشود. در بخشی از کتاب «گورستان پراگ» میخوانیم: همانطور که اینجا نشستهام تا بنویسم، احساس نوعی شرمندگی دارم، انگار دارم روحم را به فرمان، نه ، به خاطر خدا، بگذارید بگوییم به توصیهی یهودیای آلمانی ( یا اتریشی، هر چند همه مثل هماند) عریان میکنم. من کیام؟ شاید بهتر باشد، به جای کارهایی که در زندگی انجام دادهام، از من دربار شور و شوقهایم بپرسید، عاشق چه کسی هستم؟ کسی که به ذهنم نمیرسد. میدانم که عاشق غذای خوبام. فقط نام توردارژان کافی است نا سرتاپا بلرزم. این عشق است؟ از چه کسی بیزارم؟ میتوانم بگویم یهودیان، اما اینکه چنین مطیع به پیشنهاد آن دکتر اتریشی(یا آلمانی) تن دادهام نشان میدهد که چیزی علیه یهودیان لعنتی ندارم». ”