نگاهی اجمالی به کتاب“ امبر در بیمارستان از خواب بیدار می شود. نمی تواند تکان بخورد. نمی تواندحرف بزند. نمی تواند چشم هایش را باز کند. او می تواند صدای هر کسی را در اطرافش بشنود؛ اما آنها از این موضوع کاملا بی خبرند. امبر به یاد نمی آورد که چه اتفاقی رخ داده؛ اما بر این شک است که این قضایا با شوهرش ارتباط دارد. با نوسانی که میان اتفاقات کنونی، وقایع یک هفته قبل از تصادف و خاطراتی مربوط به بیست سال پیش و دوران کودکی او صورت می گیرد. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ این کتاب داستانی کوتاه است درباره آنچه که در ازای نجات یک زندگی ، باید قربانی کنیم.اگر نه آینده، که گذشته هم مهم باشد.اگر نه،تنها جایی که میرویم ، بلکه ردپایی هم که بجا میگذاریم اهمیت داشته باشد، اگر مجبور باشیم همه دار و ندارمان را بگذاریم؛ خود را فدای چهکسی خواهیم کرد؟ ”