نگاهی اجمالی به کتاب“ کلاریسا پینکولا استس در کتاب صوتی زنانی که با گرگها میدوند اسطورهها، افسانهها و داستانهای غنی فرهنگها و قبایل گوناگون را بازگو میکند تا زن امروزی از خلال شنیدن آنها ارتباط خود با نیای فراموششدهاش را احیا کند. اما این نیای فراموششده کیست؟ چرا فراموش شده است و چرا باید زن امروزی آن را دوباره مبعوث کند و رشتههای خود را با او از نو رج بزند؟
داستانهای اسطورهای و افسانههای نیاکان ما از دل انسانیترین غرایز بشر پدیدار شدند. زن در این افسانههای بدوی، چنانکه نمود آن را در الههها و شخصیتهای اسطورهای میبینیم، سرشتی مبتنی بر غریزه داشت و در هارمونی و نسبتی تنگاتنگ با طبیعت وحشی پیرامون خود قرار داشت. تصویر درخشانی که عنوان کتاب ترسیم میکند نیز اشاره به همین موضوع دارند. زنی که در میان گلهای از گرگها در پهنهی دشت میدود. با تنی عریان، گیسوانی رها و سرشتی سرکش و وحشی. درست مانند گرگها. در روزگاری که هنوز خبری از تمدن نیست. خدایان و ایزدبانوان بهجای شهریاران حکومت میکنند و انسان در ساحت اسطوره میزیَد، و نه ساحت اندیشه. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ کتاب پسر روی جعبه چوبی، اثری نوشته ی لئون لایسن است که نخستین بار در سال 2013 منتشر شد. حتی در تاریک ترین لحظه ها، به خصوص در تاریک ترین لحظه ها، جا برای قدرت و شجاعت هست. لئون لایسن تنها ده سال داشت وقتی نازی ها به لهستان یورش بردند و او و خانواده اش را به گتویی به نام کراکو بردند. لایسن با خوش اقبالی، مقاومت و ثبات قدم توانست از سادیسم نازی ها جان سالم به در ببرد. در نهایت، سخاوت و زیرکی مردی به نام اسکار شیندلر بود که زندگی او و خانواده اش را نجات داد. شیندلر، نام اعضای خانواده ی لایسن را در فهرست کارگران کارخانه ی خود قرار داد؛ فهرستی که بعدها شهرتی جهانی پیدا کرد: فهرست شیندلر. ”