نگاهی اجمالی به کتاب“ اگر میخواهی دلیل واقعی سبک زندگی فعلی خود را بدانی و دریابی که چگونه میتوانی زندگیات را به شیوهای مثبت تغییر دهی، این کتاب به زبانی ساده دستورالعملهایی را در اختیار تو قرار میدهد.
در میان تمام کتابها و منابعی که با موضوع خلق زندگی ایدهال خواندهام، این کتاب بهترین و مناسبترین آچار فرانسه بهشمار میرود. مایکل لوسیر در این کتاب نهتنها چگونگی بهبود وضعیت زندگی را به شما میآموزد، بلکه میتوانید این تغییر را احساس کنید. او به خواننده میآموزد که چطور آگاهانه اتفاقات خوب را جذب و اتفاقات ناخوشایند را دفع کند. اگر بخواهم هدیهای ارزشمند به کسی بدهم، آن هدیه همین کتاب است.
آنچه کتاب «قانون جذب» را از دیگر آثار منتشر شده متمایز میکند این است که در این کتاب، خواننده حس میکند مطالب با سبک یادگیری او هماهنگ هستند. این کتاب به شیوهای نوشته شده است که هر بخش، بر بخش قبلی استوار است و مانند هر دستورالعمل آموزشی دیگری، میتوانید از ابزار، تمرینها و نسخههای این کتاب بهره بگیرید تا با قانون جذب مرتبط شوید. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ کتاب «گورستان پراگ» نوشته امبرتواکو(2016-1932)، فیلسوف، نشانه شناس، منتقد ادبی و رمان نویس ایتالیایی است. شهرت اکو در جهان به رماننویسی برمیگردد، هم چنین از او بیش از 40 کتاب علمی و مقاله به جای مانده است، که به زبانهای گوناگون ترجمه شده و مخاطبان بسیاری در جهان دارد. از آثار برجسته او میتوان به «آونگ فوکو»، «نام گل سرخ»، «آنک نام گل» اشاره کرد. کتاب «گورستان پراگ» ششمین رمان اکوست، که فضایی تاریخی دارد، زمان اتفاقات آن در قرن نوزدهم میگذرد و داستان در شهرهای تورین و پالرمو در ایتالیا جریان دارد. این رمان سرگذشت چندین شخصیت مختلف را روایت میکند. زمان در این رمان بسیار طولانی است و «اکو» برای بیان طولانی بودن آن از زبانی مناسب بهره برده است. موضوع این کتاب درباره فردی است که با سازمانهای اطلاعاتی اروپا قرارداد بسته تا در ماجراهایی که توسعه اروپا را تحت تاثیر قرار میدهند، شرکت داشته باشد. نکته قابلتوجه درباره این کتاب این است که تمام شخصیتهای کتاب، واقعا وجود داشتهاند و رمان در بستری واقعی روایت میشود. در بخشی از کتاب «گورستان پراگ» میخوانیم: همانطور که اینجا نشستهام تا بنویسم، احساس نوعی شرمندگی دارم، انگار دارم روحم را به فرمان، نه ، به خاطر خدا، بگذارید بگوییم به توصیهی یهودیای آلمانی ( یا اتریشی، هر چند همه مثل هماند) عریان میکنم. من کیام؟ شاید بهتر باشد، به جای کارهایی که در زندگی انجام دادهام، از من دربار شور و شوقهایم بپرسید، عاشق چه کسی هستم؟ کسی که به ذهنم نمیرسد. میدانم که عاشق غذای خوبام. فقط نام توردارژان کافی است نا سرتاپا بلرزم. این عشق است؟ از چه کسی بیزارم؟ میتوانم بگویم یهودیان، اما اینکه چنین مطیع به پیشنهاد آن دکتر اتریشی(یا آلمانی) تن دادهام نشان میدهد که چیزی علیه یهودیان لعنتی ندارم». ”