فاصله ها را از میان بردار

کتاب صوتی

کتاب صوتی فاصله ها را از میان بردار

کتاب صوتی فاصله ها را از میان بردار

دوستان عزیز ماه آوا

از ابتدای مهرماه سال ۱۴۰۰ خرید محصولات ماه آوا تنها از طریق پلتفرمهای فروش کتاب صوتی امکان پذیر خواهد بود

اثری از

نام اصلی:

ناشر: نشر نسل نواندیش

سال چاپ:

شابک:

دسته بندی: روانشناسی

خلاصه:

فرقی ندارد مهم‌ترین هدفمان در زندگی تربیت فرزندانی سالم باشد، یا اینکه دغدغه‌ی موفقیت کسب‌و‌کارمان را داشته باشیم، سعی کنیم زندگی زناشویی مطلوبی را تجربه کنیم و یا به موفقیت‌های تحصیلی بیندیشیم. در هر صورت، برای رسیدن به وضع ایده‌آل و آرزوهایی که در ذهن می‌پرورانیم، لازم است تنها یک کار را انجام دهیم: فاصله‌ی میان خود و اهدافمان را از میان برداریم. شاید بتوان هر تلاشی برای موفقیت را نوعی از میان برداشتن فاصله دانست. نقطه‌ی آغاز، امروز و نقطه‌ی پایان، شرایط دلخواهمان و همچنین مسافر این مسیر هم خودمان هستیم. کن بلانچارد، دانا رابینسون و جیم رابینسون در کتاب صوتی فاصله‌ها را از میان بردار، راهنمای شما در این سفر پرفرازونشیب خواهند بود.

بشنوید:

هنرمندان:

مدت زمان اثر: 2 ساعت و 55 دقیقه

...

...

دیدگاههای کاربران

تعداد دیدگاه: 0

(برای ارسال دیدگاه حتما باید عضو سایت ماه آوا باشید)

کتاب صوتی قدرت قدرت

راندا برن

کتاب صوتی صراحت بیان صراحت بیان

جودی مورفی

کتاب صوتی وابی سابی وابی سابی

نوبوئو سوزوکی

کتاب صوتی درد عشق درد عشق

لودرو رینزلر

کتاب صوتی قهرمان قهرمان

راندا برن

تازه‌های ماه‌آوا

بازجویی از صدامنویسنده: جان نیکسونRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ در دسامبر سال 2003، نیروهای ارتش ایالت متحده، صدام حسین رئیس‌جمهوری عراق را در نزدیکی زادگادهش تکریت دستگیر کردند.جان نیکسون، تحلیلگر ارشد سیا، سال‌های متمادی درباره دیکتاتور عراق مطالعه کرده بود. وقتی از او خواسته‌شد تا کار تعیین هویت صدام را انجام بدهد، نیکسون پس از بررسی زخم‌ها و نشانه‌هایی در بدن وی، سوال‌هایی از صدام پرسید که فقط او می‌توانست به آن‌ها پاسخ بدهد. قطعا این مرد خود صدام بود ولی نیکسون در هفته‌های بعد به این نتیجه رسید که هم خودش و هم آمریکا، عمیقا درباره صدام حسین گمراه‌ شده‌بودند. ”

سیزده دلیل براینویسنده: جی اشرRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ با تمام عضلات بدنم که باهم متحدانه می‌خواهند از حال بروم، مقابله می‌کنم. همه‌ی عضلاتم انگار باهم از من می‌خواهند به مدرسه نروم. می‌خواهند به‌جای دیگری بروم و تا فردا پنهان شوم؛ ولی اهمیتی نداشت، هر وقت به مدرسه برمی‌گشتم، مجبور بودم با آن آدم‌های داخل نوارها روبه‌رو شوم. به ورودی پارکینگ نزدیک می‌شوم. جایی که تخته‌سنگ بزرگ و حکاکی شده‌ای با پیچکی که به دور پایه‌ی آن پیچیده شده قرار دارد. روی آن نوشته یادبودِ سال 1993. در طول این سه سال، بارها از جلوی این تخته‌سنگ عبور کرده‌ام؛ اما هیچ‌وقت پارکینگ را به این شلوغی ندیده بودم. حتی یک‌بار، چون هیچ‌وقت این‌قدر دیر به مدرسه نمی‌آمدم. تا امروز. به دو دلیل. یک: بیرون دفتر پُست منتظر ایستاده بودم. منتظر بودم باز کند تا جعبه کفشی پر از نوار کاست را پُست کنم. ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools