نگاهی اجمالی به کتاب“ کتاب جامع اسرار زبان بدن اثر آلن پیز و باربارا پیز، شما را بیشتر با کلیدها و نشانههای غیرکلامی خودتان آشنا میسازد و به شما نشان میدهد چگونه از آنها برای برقراری ارتباط مؤثر استفاده کنید و به واکنشهای دلخواه خود دست یابید.
مهم نیست که چه میگویید، مهم این است که آنچه که میخواهید بگویید را به بهترین روش بیان کنید. بیشک ارتباطات غیر کلامی به خصوص زبان بدن تاثیر بسیار ویژهای در ارتباطات امروز زندگی شخصی و کاری هر انسانی داراست.
طبق آمار 93% عوامل اثرگذار در ارتباطات امروز به ارتباطات غیر کلامی باز میگردد. میگویند: "زبان بدن، آن چه که در ذهن شماست را فریاد میزند". کتاب جامع اسرار زبان بدن (The Defietive Book Of Body Language) را میتوان به عنوان یکی از جامعترین کتابهایی دانست که در مقوله زبان بدن تالیف شده است.
این کتاب هر قسمت از زبان بدن و اشاره را جداگانه بررسی میکند و آن را برای شما به صورت اصطلاحات ساده و قابل دسترس درمیآورد. بعضی از اشارات جدا از بقیه ساخته میشوند، هرچند در عین حال، ما باید سعی کنیم آنها را بیش از حد ساده نکنیم. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ مجموعه داستانی در دنیای گرالت ویچر که برخی از دوستداشتنیترین شخصیتهای این دنیا را معرفی میکند. یک کتاب غیرقابل از دست دادن برای طرفداران بازیها و رمانها. گرالت یک ویچر است؛ مردی که قدرتهای جادوییاش با تمرینهای طولانی و اکسیرهای مرموز تقویت شده و او را به جنگجویی قهار و قاتلی بیرحم تبدیل کرده است؛ اما او یک آدمکش معمولی نیست؛ کارش کشتن هیولاهای متنوع و اهریمنهای خبیثی است که ویرانی به بار میآورند و به بیگناهان حمله میکنند. او در سرزمینها پرسه میزند و به دنبال مأموریت میگردد؛ اما به تدریج متوجه میشود که بااینکه برخی از شکارهایش کاملاً بدذات و شریر هستند، بعضی دیگر قربانی گناه، پلیدی یا سادگی شدهاند. - بخشی از کتاب: آبلهرو گفت: «حداقل سکههامون سرجاشون موندن، کسی نیست که برای کشتن باسیلیسک بهش پول بدیم. بهتره دیگه برید خونه؛ اما در مورد وسایل و اسب اون افسونگر... خوب نیست که هدر بشن.» قصاب گفت: «آره، مادیان خوبیه و خورجینهاش پُرن. بیاین یه نگاهی بندازیم.» - چهکار دارید میکنید؟ مرد آبلهرو با لحن تهدیدآمیزی گفت: «خفه شو، کدخدا. مزاحم نشو، وگرنه یه مشت میآد تو صورتت.» قصاب تکرار کرد: «مادیان خوبیه.» - از اسب دور شو، عزیز من. قصاب بهآرامی سمت غریبهای که ناگهان از پشت یک دیوار فروریخته سر درآورده بود برگشت، درست پشت جمعیتی که جلوی ورودی تونل ایستاده بودند. غریبه موهای قهوهای مجعد و پرپشتی داشت، زیر کت کتان گشادش نیمتنهای به رنگ قهوهای تیره پوشیده بود، همراه با چکمههای بلند مخصوص سواری. مسلح نبود. او با لبخندی تهدیدآمیز تکرار کرد: «از اسب دور شو. اینجا چی داریم؟ یه اسب و خورجینش که متعلق به کس دیگهای هستن؛ اما شما با طمع بهش چشم دوختین و میخواین بهش دستبرد بزنید. این کارِ شرافتمندانهایه؟» آبلهرو آرام دستش را داخل پالتوی خود فروبرد و به قصاب نگاهی انداخت. قصاب رو به جمعیت دست تکان داد، با اشارهی او، دو جوان قویهیکل با موهای کوتاه خارج شدند. هر دو چماقهای سنگینی به دست داشتند، مثل آنهایی که برای بیهوش کردن حیوانات در کشتارگاه استفاده میشوند. مرد آبلهرو درحالیکه دستش را داخل پالتو نگهداشته بود، گفت: «تو کی هستی که به ما بگی چی شرافتمندانهست و چی نیست؟» ”