نگاهی اجمالی به کتاب“ << یک گربه،یک مرد، یک مرگ>> بازگویی دوروایت مختلف از یک واقعه است: سامی که پس ازتحمل زندان وشکنجه درترکیه به سوئد گریخته وپناهنده سیاسی شده است، همراه بادیگر پناهند گانی که ازکشورهای مختلف به آن جا روی آورده اند، دریخبندان استکهلم زندگی سردی راتجربه می کند. اوکه به دنبال یک عارضه روانی بستری شده دربیمارستان به یک وزیر سابق برمی خورد واین همان کسی است که گذشته تلخ سامی و آینده مبهم اورارقم زده است. سامی که از رفتار گربه ای به نام سیریکیت تاثیل پذیرفته ، درصدد انتقام بر می آید... ... شاهکاری واقعی که هم به لحاظ تکنیکی دراوج است وهم سرشار ازژرف کاوی های روان شناختی است. رمانی است که تنگنای گزینش میان کشتن وبخشودن رابه نیکوترین وجه تصویر کرده است. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ کلاریسا پینکولا استس در کتاب صوتی زنانی که با گرگها میدوند اسطورهها، افسانهها و داستانهای غنی فرهنگها و قبایل گوناگون را بازگو میکند تا زن امروزی از خلال شنیدن آنها ارتباط خود با نیای فراموششدهاش را احیا کند. اما این نیای فراموششده کیست؟ چرا فراموش شده است و چرا باید زن امروزی آن را دوباره مبعوث کند و رشتههای خود را با او از نو رج بزند؟
داستانهای اسطورهای و افسانههای نیاکان ما از دل انسانیترین غرایز بشر پدیدار شدند. زن در این افسانههای بدوی، چنانکه نمود آن را در الههها و شخصیتهای اسطورهای میبینیم، سرشتی مبتنی بر غریزه داشت و در هارمونی و نسبتی تنگاتنگ با طبیعت وحشی پیرامون خود قرار داشت. تصویر درخشانی که عنوان کتاب ترسیم میکند نیز اشاره به همین موضوع دارند. زنی که در میان گلهای از گرگها در پهنهی دشت میدود. با تنی عریان، گیسوانی رها و سرشتی سرکش و وحشی. درست مانند گرگها. در روزگاری که هنوز خبری از تمدن نیست. خدایان و ایزدبانوان بهجای شهریاران حکومت میکنند و انسان در ساحت اسطوره میزیَد، و نه ساحت اندیشه. ”