نگاهی اجمالی به کتاب“ ساعت سه بعد از نیمه شب زنگ تلفن در خانه میپیچد."جک "با فریاد همسرش از خواب میپرد و میرود گوشی را برمیدارد.آن سوی خط صدای زنی مست میآید که میخواهد با مردی به نام " باد" صحبت کند.جک با عصبانیت گوشی را میگذارد.این اتفاق یکی دوبار دیگر میافتد.جک و آیریس که حسابی بیخواب شده اند تا خود صبح توی تختخواب از چیزهایی حرف میزنند که تا بحال نگفته بودند و تازگی دارد.در حالی که صبح روز بعد کار و زندگی روزمره دوباره در انتظار آنان است. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ نویسنده این کتاب به زبانی ساده و در عین حال هوشمندانه و همهجانبه به تاثیرات نحوه فکر کردن ما درباره خود و دیگران پرداختهاست و با بیان مثالهای عینی ، جذاب و شنیدنی ما را با خود همراه میکند و نهایتا ما را با وجهی تازه از خودمان روبرو میسازد. ”