وارکرفت- وولجین- سایه های هورد

کتاب صوتی

کتاب صوتی وارکرفت- وولجین- سایه های هورد

کتاب صوتی وارکرفت- وولجین- سایه های هورد

دوستان عزیز ماه آوا

از ابتدای مهرماه سال ۱۴۰۰ خرید محصولات ماه آوا تنها از طریق پلتفرمهای فروش کتاب صوتی امکان پذیر خواهد بود

اثری از

نام اصلی:

ناشر: نشر ویدا

سال چاپ:

شابک:

دسته بندی: داستان بلند/ تخیلی

خلاصه:

وولجین، ترول و شکارچی سایه‌ای‌ست که از مهمترین فرماندهان هورد به شمار می‌رود. او همچنین ریاست و رهبری قبیله‌ی دارک سپیر را به عهده دارد. این شخصیت بی‌مانند که به زبان آوردن نامش، لرزه به اندام دشمنان می‌اندازد، ناگهان توسط یک غریبه مجروح شده و حالش رو به وخامت گذاشته است. البته این پایان ماجرا نیست، چون وولجین با وجود زخم‌های هولناکش همچنان باید پاسدار پانداریا باشد و در برابر هجوم دشمنان به این سرزمین مقاومت کند.
در جلد ششم مجموعه کتاب‌های وارکرفت، شاهد نبرد هیجان‌انگیز وولجین با نیروهای پلید تاریکی هستیم که مایکل ا استکپل با قلم گیرای خود در کتاب صوتی وارکرفت - وولجین: سایه‌های هورد برایمان روایت می‌کند.

از مشخصه‌هایی که وولجین را به یک قهرمان بی‌همتا بدل کرده، ارتباط او با خداوند مرگ، لواست. او از این طریق، به جهانی فراتر از دنیای ماده قدم می‌گذارد و وظیفه‌ی حفظ سنت‌ها را نیز به عهده می‌گیرد.

بشنوید:

هنرمندان:

مدت زمان اثر: 13 ساعت و 53 دقیقه

...

...

دیدگاههای کاربران

تعداد دیدگاه: 0

(برای ارسال دیدگاه حتما باید عضو سایت ماه آوا باشید)

تازه‌های ماه‌آوا

نگاهی اجمالی به کتاب

“ این رمان داستانی است درباره‌ی خاره‌ها و گم‌شدنشان. در قالب سه روایت؛ سلامی عاشقانه از ورای مرزهای پیری، خداحافظی پدربزرگی با نوه‌اش و پدری با پسرش. ”

سیزده دلیل براینویسنده: جی اشرRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ با تمام عضلات بدنم که باهم متحدانه می‌خواهند از حال بروم، مقابله می‌کنم. همه‌ی عضلاتم انگار باهم از من می‌خواهند به مدرسه نروم. می‌خواهند به‌جای دیگری بروم و تا فردا پنهان شوم؛ ولی اهمیتی نداشت، هر وقت به مدرسه برمی‌گشتم، مجبور بودم با آن آدم‌های داخل نوارها روبه‌رو شوم. به ورودی پارکینگ نزدیک می‌شوم. جایی که تخته‌سنگ بزرگ و حکاکی شده‌ای با پیچکی که به دور پایه‌ی آن پیچیده شده قرار دارد. روی آن نوشته یادبودِ سال 1993. در طول این سه سال، بارها از جلوی این تخته‌سنگ عبور کرده‌ام؛ اما هیچ‌وقت پارکینگ را به این شلوغی ندیده بودم. حتی یک‌بار، چون هیچ‌وقت این‌قدر دیر به مدرسه نمی‌آمدم. تا امروز. به دو دلیل. یک: بیرون دفتر پُست منتظر ایستاده بودم. منتظر بودم باز کند تا جعبه کفشی پر از نوار کاست را پُست کنم. ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools