نسرین رضائی

از این هنرمند بشنوید:
گوینده:
  • کتاب صوتی - ریش‌آبی - ماه آوا
  • کتاب صوتی - آلبرت اینشتین و بقیه مزاحم های باهوش - ماه آوا
  • کتاب صوتی - خطاهای دیگران را ببخشیم - ماه آوا
  • کتاب صوتی - وسوسه‌های کمال‌گرایی - ماه آوا
  • کتاب صوتی - راز و رمز آماده‌سازی ذهنی - ماه آوا
  • کتاب صوتی - این کتاب شما را موفق می‌کند - ماه آوا
  • کتاب صوتی - آغازی دوباره - ماه آوا
  • کتاب صوتی - غلبه بر شیطان - ماه آوا
  • کتاب صوتی - این کتاب شما را آرام می کند - ماه آوا
  • کتاب صوتی - این کتاب شما را می‌خواباند - ماه آوا
  • کتاب صوتی - اتللوی تابستانی - ماه آوا
  • کتاب صوتی - سطح زندگی ات را بالا ببر - ماه آوا
  • کتاب صوتی - بذرت را کجا می‌کاری - ماه آوا
  • کتاب صوتی - مهندسی زبان بدن - ماه آوا
  • کتاب صوتی - ذهن فضول - ماه آوا
  • کتاب صوتی - نیم کیلو باش ولی انسان باش - ماه آوا
  • کتاب صوتی - عادت‌های کله خری - ماه آوا
  • کتاب صوتی - ماهی قرمز بزرگ - ماه آوا
  • کتاب صوتی - افسون انرژی - ماه آوا
  • کتاب صوتی - چگونه جوجه تیغی را در آغوش بگیریم - ماه آوا

تازه‌های ماه‌آوا

اینم شد زندگینویسنده: عزیز نسینRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ «اینم شد زندگی» یک مجموعه داستانی از نویسنده توانای اهل ترکیه، عزیز نسین است. او در این آثار طنز تلخ و سیاهی را برای توصیف پیرامونش به کار می‌گیرد تا معایب اجتماعی زمانش را برملا کند و با نقد آنها راهکار گذر از این معایب را نشان دهد. او منتقد بی‌رحم اما خوش‌زبان جامعه ترکیه است و البته خوش‌انصاف؛ زیرا همه تقصیرها را هم به گردن حکومت و سیستم اداری و... نمی‌اندازد. قلم او متوجه مردم هم هست و با نقد خرافات، کژبینی و کوتته‌فکری مردم، می‌کوشد توازنی در نقدهایش ایجاد کند و راه برون‌رفت از مشکلات را بیشتر بنمایاند. بخشی از کتاب: «بعد از اینکه مرا ختنه کردند اسم مرا در یک مکتب نوشتند. مکتب از خانه ما خیلی دور بود ولی چاره نداشتیم باید می‌رفتم، راستش از دوری راه زیاد ناراحت نبودم چون خیابانها را دید می‌زدم!... ملاباجی که من آنجا درس می‌خواندم سه تا دختر بزرگ داشت، هر سه‌تا سفید و خوشگل بودند و من از هر سه تاشان خیلی خوشم می‌آمد! مثل روس‌ها بودند. آخه از وقتی که روس‌ها به مملکت ما آمدند دوچیز را با خودشان آوردند. یکی زن‌هایِ خوشگل و سفید و یکی هم اسکناس‌های بزرگ!... پدرم دوتا از این اسکناس‌ها داشت. البته مردم زیاد داشتند. اسکناس‌های روسی توی دست و پای مردم ریخته بود وقتی روسها از ترکیه رفتند. انقلابیون اسکناس‌ها را جمع کردند بعد هم از اعتبار افتاد. البته ما غیر از دو تا نداشتیم. چه می‌شد کرد. پولی بی اعتبار هم گیر ما نمی‌آمد! پدرم پولهای به آن بزرگی را یک قروش فروخت!... وقتی به مکتب رفتم مادرم یک فینه قرمز رنگی برایم درست کرد و به سرم گذاشت. یک قلم و دوات هم برایم خرید که وقتی می‌نوشتم «جرجر» صدا می‌کرد! روز اول به مدرسه رفتم باید این دعا را حفظ می‌کردم «رب یسر و لما تیتر رب تمین بالخیر» یعنی «آفریدگارا کارم را آسان کن. نگذار سخت بگذرد. تو کارم را به خیر بگردان» ”

نان آن سالهانویسنده: هاینریش بلRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ در کتاب پیش رو راوی داستان جوانی است که از 16 سالگی در شهر کار می کند. او تعمیرکار لوازم خانگی است و با درنظر گرفتن وضعیت اقتصادی آلمان پس از جنگ دوم جهانی، درآمد خوبی دارد. کل داستان مربوط به یک روز ابتدای هفته (دوشنبه) است؛ روزی تمام ناشدنی که در انتهای داستان هنوز چند ساعتی از آن باقی است! صبح روز دوشنبه تلگرامی از پدرش می‌رسد که هدویگ دختر مدیر مدرسه (همکار پدر) برای ادامه تحصیل به شهر می‌آید و فندریش می‌بایست به ایستگاه راه آهن برود و او را با رعایت ادب به آپارتمانی که قبلن برای او اجاره کرده‌‍است برساند. او با کمی نارضایتی تن به این کار می‌دهد اما مواجهه او با هدویگ تاثیر عجیبی روی او می‌گذارد به نحوی که…. ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools