نگاهی اجمالی به کتاب“ هرکول پوآرو کارآگاه مشهور بلژیکی که معماهای دشوار و پروندههای ویژه قتل را با هوش بینظیرش حل میکند، این بار با یک پروندهی قتل روبهرو شده است که رمزگشایی آن چندان آسان نیست!
ماجرا با قتل خانم مک گینتی، پیرزنی که در یک روستای کوچک زندگی میکند آغاز میشود. پس از پخش شدن خبر قتل، همهی اهالی روستا به مستاجر او شک میکنند و او را بهعنوان قاتل خانم گینتی میشناسند! اما همه چیز به همین روشنی و آسانی نیست و ماجرای بسیار پیچیدهتری در حال رخ دادن است! چرا که پس از مرگ پیرزن بیچاره، یکی دیگر از اهالی روستا نیز به قتل میرسد و این اتفاق پروندههای قدیمی را دوباره به جریان میاندازد. پروندههایی که هرکدام به نوعی با این قتلها در ارتباط هستند و هیچکس جز هرکول پوآرو از پس حل کردن آن برنمیآید! ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ از چه باید گفت؟ داستان مردی تشنه محبت که با زنی دلفریب ملاقات میکند و به او دل میبازد ایدهای آشنا در دنیای ادبیات داستانی است. تعداد نویسندگان بسیاری برای توصیف چنین دیداری دست به قلم شدهاند را بیاغراق نمیتوان شمرد اما وقتی فئودور داستایوفسکی -کسی که هیچ شخصیتی را به ما معرفی نمیکند مگر آنکه تحلیلی روانشناسانه و دقیق از او در اختیارمان بگذارد- تصمیم به تالیف داستانی عاشقانه میگیرد، باید انتظار چه چیزی را داشته باشیم؟ کتاب صوتی شبهای روشن چه حرفی برای گفتن دارد که بعد از تقریبا دویست سال هنوز شنیدنی است؟
راوی این داستان کوتاه مانند دیگر شخصیتهای مخلوق نویسنده فردی است حساس، درونگرا، خیالپرداز و منزوی. او که روزگارش بیهیچ دوست و آشنایی در سن پترزبورگ میگذرد در طلب عشقی ناب میسوزد، اما چه حیف که بهاندازهی تنهاییاش در ارتباط با دیگران هم خام است. همین نبود روابط اجتماعی راوی قصه را به سفرهایی پایانناپذیر در شهر سوق داده. مرد جوان در خیابانها قدم میزند در حالی که مکالمهی میان ساختمانها را تصور میکند. او به آدمها مینگرد و از خودش میپرسد این پیرزن کیست؟ آن مرد میانسال و جدی چه دلیلی برای آن همه عجله داشت؟ زوج خوشبختی که بر پل ملاقات کردم چطور با هم آشنا شدند؟ ”