سایمون کریچلی

از این نویسنده بشنوید:
نویسنده:
  • کتاب صوتی - به چه فکر می‌کنیم وقتی به فوتبال فکر می‌کنیم - ماه آوا

تازه‌های ماه‌آوا

میدگارد- جلد اولنویسنده: احمدرضا صالحیRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ ادبیات داستانی ایران، علی‌رغم غنای فکری، مضمونی و زبانی‌اش، هرگز روی خوشی به ژانرها نشان نداده است. در تاریخ این ادبیات، به ندرت اثر ارزشمندی را می‌یابیم که مطابق تعاریف پذیرفته‌شده، متعلق به یکی از ژانرهای به اصطلاح سرگرم‌کننده‌ی ادبی، از جمله ژانرهای جنایی، علمی - تخیلی، معمایی، ترسناک، گوتیک و... باشد. در همین راستا، باید اذعان داشت که ژانر فانتزی، در مقایسه با سایر ژانرهای یادشده، به طور خاص‌تری نادیده گرفته شده است! امری که با در نظر گرفتن مایه‌های خیالیِ نیرومند در سنتِ داستان‌گوییِ شفاهی ایران، نه فقط عجیب، بلکه تأسف‌بار می‌نماید. بحث از دلایل ژانرگریزیِ داستان‌نویسان و خوانندگان ایرانی، مستلزم مجالی فراخ‌تر از این است. به هر رو، ما سطور پیش را تنها به این بهانه نوشتیم که یکی از معدود کتاب‌های ارزشمندِ ژانر فانتزی در زبان فارسی را خدمتتان معرفی کنیم: اثری از احمدرضا صالحی با عنوان میدگارد 1: دره طلسم شده. داستانِ کتاب میدگارد (Midgard)، حول محور پسری به نام آریا می‌گردد. سلسله ماجراهای هیجان‌انگیز و شگفتی‌آوری که این پسر جوان در مقام قهرمان داستان پشت سر می‌گذارد، از زمانی آغاز می‌شود که او، طی رویدادی مرموز، به پری‌زادگیِ خود پی می‌برد! ماجرا از این قرار است که آریا، بر خلاف آنچه ظاهرش نشان می‌دهد، نه کاملاً انسان، بلکه پری - انسانی جادویی‌ست. واقعیتی که متأسفانه یا خوشبختانه، برای او ماجراهای خیالیِ فراوانی رقم خواهد زد. آخر، در عالم جن و پری، نادیده گرفتن «خون و اصالت»، امری ناممکن می‌نماید... ”

سیزده دلیل براینویسنده: جی اشرRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ با تمام عضلات بدنم که باهم متحدانه می‌خواهند از حال بروم، مقابله می‌کنم. همه‌ی عضلاتم انگار باهم از من می‌خواهند به مدرسه نروم. می‌خواهند به‌جای دیگری بروم و تا فردا پنهان شوم؛ ولی اهمیتی نداشت، هر وقت به مدرسه برمی‌گشتم، مجبور بودم با آن آدم‌های داخل نوارها روبه‌رو شوم. به ورودی پارکینگ نزدیک می‌شوم. جایی که تخته‌سنگ بزرگ و حکاکی شده‌ای با پیچکی که به دور پایه‌ی آن پیچیده شده قرار دارد. روی آن نوشته یادبودِ سال 1993. در طول این سه سال، بارها از جلوی این تخته‌سنگ عبور کرده‌ام؛ اما هیچ‌وقت پارکینگ را به این شلوغی ندیده بودم. حتی یک‌بار، چون هیچ‌وقت این‌قدر دیر به مدرسه نمی‌آمدم. تا امروز. به دو دلیل. یک: بیرون دفتر پُست منتظر ایستاده بودم. منتظر بودم باز کند تا جعبه کفشی پر از نوار کاست را پُست کنم. ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools