نگاهی اجمالی به کتاب“ «خوان داوید نازیو» مرگ و فقدان انسانی که عشق ما نثار اوست را به از دست دادن عضوی از بدنمان تعبیر میکند؛ ازدست شدن او گویی ازدستشدن دست یا پایمان است! با همان فروپاشی عصبی و تجربهای شبیه به همان دردی که آدمی ممکن است هنگام ازدست دادن دست یا پایش احساس کند. حال تصور کنیم اگر پیش از آنکه بهواقع دست یا پایمان را ازدست بدهیم، از قریبالوقوع بودن این مهم، این فقدان، مطلع شویم، وضعیت ما چهگونه خواهد بود؟! ما چهگونه با ناپدید شدن عضوی از بدنمان، بخشی از جانمان و درد نامتصور این ناپدیدشدن در روح و جسممان، مواجه میشویم؟ ماجرای کتاب «مسئلهی مرگ و زندگی» نوشتهی «اروین یالوم» و «مریلین یالوم» از پیشآگاهی نویسندگانش از این موضوع شروع شده است. مریلین به سرطان دچار میشود و مرگش حتمیست. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ داستانی عاشقانه با روایتی متفاوت است. «فهیم عطار» در این کتاب سوژههای متفاوتی برای نوشتن پیدا کرده است. این داستان درونمایههای روانشناسی و ماجراجویی هم دارد. با وجود کتابهایی مثل قابهای خالی، هنوز هم میتوان به خواندن یک کتاب خوشخوان و پرکشش ایرانی امیدوار بود.
شب عروسیمان بود. مهمانها همه رفته بودند. کراواتم را شل کردم و روی صندلی ولو شدم. پونه کنارم نشست و کفشهایش را درآورد. «پشت پاهام رو زدن. حالم از کفش پاشنهبلند به هم میخوره.» نگاهش کردم و گفتم: «بالاخره رسما مالِ من شدی.» ابرو بالا انداخت و گفت: «من مال هیشکی نیستم. من مال خودمم.» ”