سجاد رضاوندی جمالوئی

از این نویسنده بشنوید:
برگردان:
  • کتاب صوتی - زنانی که به خودشان اهمیت می‌دهند - ماه آوا

تازه‌های ماه‌آوا

آرامش در پرتو ایماننویسنده: جوئل اوستینRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ کتاب آرامش در پرتو ایمان نوشته‌ی کشیش مشهور جوئل آستین است. این کتاب دارای 31 کلام معجزه‌گر برای کامیابی در زندگی است. در واقع این کتاب شامل 31 پاراگراف است که به عنوان فصل در این کتاب آمده است. نویسنده در هر فصل قدت کلام را به کار گرفته و در جهت مکالمه با خود ایجاد انگیزه و ایمان در فرد آن را به کار می‌برد. خواندن مطالب این کتاب به شکلی است که گویی کتاب مناجات در دست گرفته‌اید و نیروی افکارتان را به کلمات تبدیل کرده‌اید و در نهایت این قدرت خاص به شما کمک می‌کند در زندگی به کامیابی برسید. این کتاب در دسته کتاب‌های روانشناسی با موضوع مکالمه با خود، جنبه‌های مذهبی و مسیحیت قرار دارد و الهام‌بخش بسیاری از افراد در نگرش مثبت و تغییر افکار است. ساختار و تعداد فصل‌های کتاب به گونه‌ای است که می‌توانید از شروع ماه هر روز یکی از آن‌ها را بخوانید. هر فصل با عبارت تاکیدی «من ایمان دارم که ...» شروع شده است. ”

حماسه ویچر- جلد دوم- شمشیر سرنوشتنویسنده: آنجی سپکوفسکیRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ مجموعه داستانی در دنیای گرالت ویچر که برخی از دوست‌داشتنی‌ترین شخصیت‌های این دنیا را معرفی می‌کند. یک کتاب غیرقابل از دست دادن برای طرفداران بازی‌ها و رمان‌ها. گرالت یک ویچر است؛ مردی که قدرت‌های جادویی‌اش با تمرین‌های طولانی و اکسیرهای مرموز تقویت شده و او را به جنگجویی قهار و قاتلی بی‌رحم تبدیل کرده است؛ اما او یک آدمکش معمولی نیست؛ کارش کشتن هیولاهای متنوع و اهریمن‌های خبیثی است که ویرانی به بار می‌آورند و به بی‌گناهان حمله می‌کنند. او در سرزمین‌ها پرسه می‌زند و به دنبال مأموریت می‌گردد؛ اما به تدریج متوجه می‌شود که بااین‌که برخی از شکارهایش کاملاً بدذات و شریر هستند، بعضی دیگر قربانی گناه، پلیدی یا سادگی شده‌اند. - بخشی از کتاب: آبله‌رو گفت: «حداقل سکه‌هامون سرجاشون موندن، کسی نیست که برای کشتن باسیلیسک بهش پول بدیم. بهتره دیگه برید خونه؛ اما در مورد وسایل و اسب اون افسونگر... خوب نیست که هدر بشن.» قصاب گفت: «آره، مادیان خوبیه و خورجین‌هاش پُرن. بیاین یه نگاهی بندازیم.» - چه‌کار دارید می‌کنید؟ مرد آبله‌رو با لحن تهدیدآمیزی گفت: «خفه شو، کدخدا. مزاحم نشو، وگرنه یه مشت می‌آد تو صورتت.» قصاب تکرار کرد: «مادیان خوبیه.» - از اسب دور شو، عزیز من. قصاب به‌آرامی سمت غریبه‌ای که ناگهان از پشت یک دیوار فروریخته سر درآورده بود برگشت، درست پشت جمعیتی که جلوی ورودی تونل ایستاده بودند. غریبه موهای قهوه‌ای مجعد و پرپشتی داشت، زیر کت کتان گشادش نیم‌تنه‌ای به رنگ قهوه‌ای تیره پوشیده بود، همراه با چکمه‌های بلند مخصوص سواری. مسلح نبود. او با لبخندی تهدیدآمیز تکرار کرد: «از اسب دور شو. اینجا چی داریم؟ یه اسب و خورجینش که متعلق به کس دیگه‌ای هستن؛ اما شما با طمع بهش چشم دوختین و می‌خواین بهش دستبرد بزنید. این کارِ شرافتمندانه‌ایه؟» آبله‌رو آرام دستش را داخل پالتوی خود فروبرد و به قصاب نگاهی انداخت. قصاب رو به جمعیت دست تکان داد، با اشاره‌ی او، دو جوان قوی‌هیکل با موهای کوتاه خارج شدند. هر دو چماق‌های سنگینی به دست داشتند، مثل آن‌هایی که برای بی‌هوش کردن حیوانات در کشتارگاه استفاده می‌شوند. مرد آبله‌رو درحالی‌که دستش را داخل پالتو نگه‌داشته بود، گفت: «تو کی هستی که به ما بگی چی شرافتمندانه‌ست و چی نیست؟» ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools