سوزن رفوگری

کتاب صوتی

کتاب صوتی سوزن رفوگری

دوستان عزیز ماه آوا

از ابتدای مهرماه سال ۱۴۰۰ خرید محصولات ماه آوا تنها از طریق پلتفرمهای فروش کتاب صوتی امکان پذیر خواهد بود

اثری از

نام اصلی:

ناشر: نشر نگاه

سال چاپ: 1395

شابک:

978-622-7064-59-9

خلاصه:

ارزش اشیا به زرق و برقشان نیست، بلکه کارآیی آنهاست که قدر و قیمتشان را عیان می کند. انسان ها هم از روی غرور و تکبر به شایستگی دست نمی یابند.

بشنوید:

هنرمندان:
تهیه کننده راضیه هاشمی
صدابرداری و میکس آرش رستمی

تاریخ تولید اثر: 1397

مدت زمان اثر: 14 دقیقه

...

...

دیدگاههای کاربران

تعداد دیدگاه: 0

(برای ارسال دیدگاه حتما باید عضو سایت ماه آوا باشید)

تازه‌های ماه‌آوا

ذننویسنده: شون میو ماسه یوRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ شما به دیدن معبد یا زیارتگاهی در شهری باستانی می‌روید و به باغ‌های آرامش نگاهی می‌اندازید. با بالا رفتن از کوهی خیسِ عرق می‌شوید و از چشم‌انداز گسترده‌ای که از قله می‌بینید لذت می‌برید. و در برابر دریای آبی کریستالی می‌ایستید و درست به افق خیره می‌شوید. آیا تاکنون این شادابی را، در چنین لحظه‌ای فوق‌العاده، که از شتاب و جنب‌و‌جوش هر روز? زندگی جدا هستید، تجربه کرده‌اید؟ قلب شما احساس سبکی می‌کند و انرژی‌ای گرم در سرتاسر بدنتان جریان می‌یابد. نگرانی و استرس زندگی روزانه در لحظه‌ای ناپدید می‌شود و به راستی می‌توانید زنده بودن خودتان را در این لحظه حس کنید. امروزه، خیلی از مردم جایگاهشان را از دست داده‌اند ــ آن‌ها نگران و سرگردانند که چگونه زندگی کنند. به همین دلیل در تلاش برای تنظیم تعادل روانی خود، دنبال چیزی فوق‌العاده می‌گردند. اما صبر کنید، حتی زمانی که دکم? تنظیم را فشار داده‌اید باز هم آن چیز فوق‌العاده بیرون از هر روز باقی می‌ماند. وقتی که به زندگی عادی‌تان باز می‌گردید، استرس در وجودتان انباشته می‌شود و ذهنتان فرسوده می‌شود. حس می‌کنید باری بر دوشتان دارید و دوباره در صدد یافتن آن فوق‌العاده بر می‌آیید. آیا این چرخ? پایان‌ناپذیر آشنا به نظر نمی‌رسد؟ ”

سیزده دلیل براینویسنده: جی اشرRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ با تمام عضلات بدنم که باهم متحدانه می‌خواهند از حال بروم، مقابله می‌کنم. همه‌ی عضلاتم انگار باهم از من می‌خواهند به مدرسه نروم. می‌خواهند به‌جای دیگری بروم و تا فردا پنهان شوم؛ ولی اهمیتی نداشت، هر وقت به مدرسه برمی‌گشتم، مجبور بودم با آن آدم‌های داخل نوارها روبه‌رو شوم. به ورودی پارکینگ نزدیک می‌شوم. جایی که تخته‌سنگ بزرگ و حکاکی شده‌ای با پیچکی که به دور پایه‌ی آن پیچیده شده قرار دارد. روی آن نوشته یادبودِ سال 1993. در طول این سه سال، بارها از جلوی این تخته‌سنگ عبور کرده‌ام؛ اما هیچ‌وقت پارکینگ را به این شلوغی ندیده بودم. حتی یک‌بار، چون هیچ‌وقت این‌قدر دیر به مدرسه نمی‌آمدم. تا امروز. به دو دلیل. یک: بیرون دفتر پُست منتظر ایستاده بودم. منتظر بودم باز کند تا جعبه کفشی پر از نوار کاست را پُست کنم. ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools