وقتی آتش‌پاره وارد شهر می‌شود

کتاب صوتی

کتاب صوتی وقتی آتش‌پاره وارد شهر می‌شود

کتاب صوتی وقتی آتش‌پاره وارد شهر می‌شود

دوستان عزیز ماه آوا

از ابتدای مهرماه سال ۱۴۰۰ خرید محصولات ماه آوا تنها از طریق پلتفرمهای فروش کتاب صوتی امکان پذیر خواهد بود

اثری از
برگردان رقیه بهشتی

نام اصلی:

ناشر: نشر ققنوس

سال چاپ: ۱۳۹۷

شابک:

978-622-7064-44-5

خلاصه:

وقتی آتیش‌پاره وارد شهر می‌شود یک داستان زیبا و جذاب و پر از شخصیت‌های جالب است که برنده جایزه پاتریشیا رایتسون بخش ادبیات کودک 2014 شده است. زبان این کتاب آن‌قدر منحصربه‌فرد و تأثیرگذار است که خواندن آن علاوه بر بچه‌ها به بزرگ‌ترها هم پیشنهاد می‌شود.

ماریا دختری ده‌ساله است که بعد از مرگ مادرش به روستایی می‌رود که مادربزرگش در آن‌جا زندگی می‌کند، داستان تضاد ایجاد شده در زندگی دختربچه را نشان می‌دهد. او در شهری مدرن با تمام امکانات، تفریحات و آزادی‌هایش مجبور است روزهایش را در طویله سپری کند و با حیوانات مزرعه سر و کار داشته باشد و وقتی که قرار است به مدرسه برود با رفتارها و آموزش‌هایی روبه‌رو می‌شود که اتفاقات عجیبی رخ می‌دهد.

بشنوید:

هنرمندان:
صدابردار آرش رستمی
انتخاب موسیقی سروش اعتصامی
تهیه کننده راضیه هاشمی

تاریخ تولید اثر: خردادماه 98

مدت زمان اثر: 4 ساعت و 42 دقیقه

...

...

دیدگاههای کاربران

تعداد دیدگاه: 0

(برای ارسال دیدگاه حتما باید عضو سایت ماه آوا باشید)

تازه‌های ماه‌آوا

ذننویسنده: شون میو ماسه یوRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ شما به دیدن معبد یا زیارتگاهی در شهری باستانی می‌روید و به باغ‌های آرامش نگاهی می‌اندازید. با بالا رفتن از کوهی خیسِ عرق می‌شوید و از چشم‌انداز گسترده‌ای که از قله می‌بینید لذت می‌برید. و در برابر دریای آبی کریستالی می‌ایستید و درست به افق خیره می‌شوید. آیا تاکنون این شادابی را، در چنین لحظه‌ای فوق‌العاده، که از شتاب و جنب‌و‌جوش هر روز? زندگی جدا هستید، تجربه کرده‌اید؟ قلب شما احساس سبکی می‌کند و انرژی‌ای گرم در سرتاسر بدنتان جریان می‌یابد. نگرانی و استرس زندگی روزانه در لحظه‌ای ناپدید می‌شود و به راستی می‌توانید زنده بودن خودتان را در این لحظه حس کنید. امروزه، خیلی از مردم جایگاهشان را از دست داده‌اند ــ آن‌ها نگران و سرگردانند که چگونه زندگی کنند. به همین دلیل در تلاش برای تنظیم تعادل روانی خود، دنبال چیزی فوق‌العاده می‌گردند. اما صبر کنید، حتی زمانی که دکم? تنظیم را فشار داده‌اید باز هم آن چیز فوق‌العاده بیرون از هر روز باقی می‌ماند. وقتی که به زندگی عادی‌تان باز می‌گردید، استرس در وجودتان انباشته می‌شود و ذهنتان فرسوده می‌شود. حس می‌کنید باری بر دوشتان دارید و دوباره در صدد یافتن آن فوق‌العاده بر می‌آیید. آیا این چرخ? پایان‌ناپذیر آشنا به نظر نمی‌رسد؟ ”

خشم و هیاهونویسنده: ویلیام فاکنرRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ کتاب خشم و هیاهو اثر ویلیام فاکنر، نویسنده‌ی آمریکایی و به اعتقاد اکثر منتقدان بهترین اثر اوست. این نویسنده در سال 1949 به خاطر سهم منحصربه‌فرد، قدرتمند و هنرمندانه‌اش در رمان مدرن آمریکایی برنده‎ی جایزه‌ی نوبل ادبیات شد. فاکنر در کتاب خشم و هیاهو از زوال خانواده‌ی کامپسون می‌گوید. خانواده‌ای که چهار روز از زندگی‌اش از زبان چهار عضو آن روایت می‌شود. این روایت‌ها کاملاً متفاوت‌ اما مکمل یکدیگرند. راوی فصل اول بنجی است؛ فرد کندذهنی که ادراکش با دیگران متفاوت است و ماجراها را درهم و برهم نقل می‌کند. بیشتر هم از کدی دختر خانواده حرف می‌زند. راوی فصل دوم کونتین پسر بزرگ خانواده است. او بیشتر در ذهنیات و خاطراتش زندگی می‌کند؛ برای همین این فصل کمی حال و هوای شاعرانه دارد. راوی فصل سوم جیسون برادری سودجو و منفعت‌طلب است؛ حتی منفعتی که با مرگ دیگران نصیبش شود. و راوی فصل چهارم دیلسی است؛ کنیز سیاهپوست خانه که دانای کل هم هست. فهم این رمان شاید برای کسانی که در آغاز راه کتاب‌خوانی هستند، چندان ساده نباشد. شبیه پازلی پیچیده است که با پیدا شدن هر یک از تکه‌ها بخشی از واقعیت نمایان می‌شود. باید زمان گذاشت و سرنخ‌ها را به هم وصل کرد و منتظر نتیجه بود. کتاب خشم و هیاهو را صالح حسینی ترجمه کرده است. در بخشی از متن کتاب آمده است: «از میان نرده‌، لابلای گل پیچ‌پیچ، می‌دیدمشان که می‌زدند. رو به جایی که پرچم بود می‌آمدند و من از کنار نرده رفتم. لاستر کنار درخت گل توی سبزه‌ها را می‌کاوید. آن‌ها پرچم را بیرون آوردند، و آن‌ها داشتند می‌زدند. بعد پرچم را برگرداندند سر جایش و برگشتند به زمینِ بازی، و او زد و دیگری زد. بعد پیش رفتند، و من هم از کنار نرده رفتم. لاستر از درخت گل آمد و ما از کنار نرده رفتیم و آن‌ها ایستادند و ما ایستادیم و من، وقتی که لاستر توی سبزه‌ها را می‌کاوید، از لای نرده نگاه کردم. او زد «کدی، بگیرد.» آن‌ها از چمنزار گذشتند و دور شدند. من چسبیدم به نرده و دورشدنشان را تماشا کردم.» ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools