نگاهی اجمالی به کتاب“ اثری که پیش روی شماست، مجموعهای از حکایتها، جملات و اشعار الهامبخشی است که نگارنده در طول سالها مطالعه و تحقیق در دنیای زیبا و شگفتانگیز زندگی زناشویی با آنها آشنا شده است و به سبب ارزش و اهمیت والای آنها گردآوری شده است. امیدوارم این مجموعه بتواند همانطور که برای خود نگارنده اثربخش بوده است، برای خوانندگان فهیم آن نیز قابل استفاده و تأثیرگذار باشد و شما بتوانید در مقاطع مختلف زندگی از خرد و پیامهای نهفته در آن برای ساختن یک زندگی زناشویی موفق و توأم با شادکامی سود ببرید. گفتنی است حکایات و موضوعات گردآوریشده با سبک ویژهای به رشتهی تحریر درآمده است و بنا به ضرورت، مطالبی به آنها اضافه شده تا تأثیرات انگیزشی آن را فزونی بخشد و جان کلام را بهطور مؤثر به ذهن خواننده منتقل کند. در مجموع کوشش شده است که ویرایش مطالب بهگونهای باشد تا در مواقع لزوم، پیامها یا هشدارهای لازم را بهمنظور ایجاد باورهای نیروبخش برای تغییرات مثبت و پایدار در قلمرو زندگی زناشویی فراهم آورد. خوانندهی گرامی، این کتاب را نه به شوق نام و نه به ذوق نان نوشتیم، بلکه به امید آنکه چراغی گردد برای فرداهای آن عزیزانی که در آغاز راهند و مرهمی گردد بر تاول زخمهای کهنهی آن خوبانی که در نیمهی راهند تا شاید از گسستن پیوندی و از متلاشی شدن خانوادهای جلوگیری نماییم. خلاصه اینکه به قول فهیم فرزانه، دکتر علی شریعتی: «این تمام چیزی است که میتوانستیم، نه تمام چیزی که میخواستیم!» ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ «جووانی دروگو» سربازیست که با پشت سر گذاشتن روزهای تلخ دانشکدهی افسری، اکنون آماده است تا قدرت جنگاوری خود را ثابت کرده و هر طور شده، خود را به قلعهی «باستیانی» برساند. دژی که مدتهاست برای جووانی روز و شب نگذاشته و فکر و خیال این سرباز جوان را درگیر خود کرده است. در کتاب صوتی بیابان تاتارها ماجرای عزیمت این جوانک و تقابل رویاهای او با واقعیتها را میشنویم. اثری که با قلم هنرمندانهی دینو بوتزاتی نگاشته شده و ناکامی در رسیدن به آرزوها، درونمایهی اصلی آن را میسازد.
بخش گستردهای از رمان به رویاپردازیهای جووانی اختصاص دارد. او که از دوران تحصیل، تنها تحکم گروهبان، شببیداری برای درس خواندن و سکون و سکوت آسایشگاهی سرد را به خاطر دارد، اکنون خود را در رویارویی با دوران جدیدی میبیند: آغاز نخستین مأموریت! او در یک صبح پاییزی بیدار میشود، لباس افسریاش را به تن کرده و شهر خود را ترک میکند تا به دژ باستیانی برسد. جووانی که گمان میکند زندگی راستینش آغاز شده، از این بابت در پوست خود نمیگنجد. ”