نگاهی اجمالی به کتاب“ هر انسانی گذشتهای دارد که هرگز رهایش نمیکند، آیندهای دارد که میخواهد بیتوجه به گذشته آن را بسازد، و حالی که به تلاش میگذرد، به دست و پا زدن برای پاک کردن ماجراهایی که از سر گذرانده، به درگیری ذهنی برای آیندهای نامعلوم... قهرمان «برامواج» زنی است که خلاف معمول عمل میکند، گذشتهاش را پس میزند و سالها از آن سراغی نمیگیرد که آیندهاش را با عشق و امید بنا کند، عشقی با فرجام جدایی. زمانی طولانی در این بیخبری زندگی میکند تا ناگهان به او خبر میرسد که پدرش ناپدید شده. زن تصمیم میگیرد به ساحل دریاچه کودکیهایش بازگردد... ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ دکتر لاسمن پس از سالها دوری از کشورش تصمیم میگیرد برای دیدار از دو خواهرش و تجدید خاطرات کودکی به شهر زادگاهش سفر کند.همانطور که شبانه در قطار نشسته و به سمت شهرش می رود یک نام دخترانه مدام در گوشش زنگ میزند:کلارا.همبازی دوران کودکیاش اکنون کجاست و چگونه زندگی میکند؟تب یافتن پاسخ این سوال او را آرام نمیگذارد تا اینکه به ملاقات کلارا میرود. ”