نگاهی اجمالی به کتاب“ کتاب «یک اتفاق مسخره» A Nasty Storyاثر «فئودور داستایفسکی» سال 1862 منتشر شد. این داستان را نویسنده پس از لغو نظام رعیتی دهقانان در روسیه به نگارش درآورد و ازاینجهت بازتابی از اتفاقهای اجتماعی و سیاسی آن دوران است. داستان این کتاب حول محور سه شخصیت «استپان نیکیفوروویچ»، «سیمون ایوانوویچ شیپولنکو» و «ایوان ایلیچ پرالینسکی» است که داستان با حضور آنها در یک اتاق شروع میشود. «ایوان ایلیچ» مشاور دولتی است و حدود چهل و سه سال سن دارد. او به مراسم عروسی یکی از رعیتهای خودش دعوت میشود، او تصمیم میگیرد در این مراسم شرکت کند. حضور این ژنرال در کنار مردم ضعیف و طبقهی پایین جامعه بازتابی از طبقات از هم پاشیدهی جامعهی آن زمان روسیه است.
«فئودور داستایفسکی» در داستان کتاب «یک اتفاق مسخره» حسهای متناقض «ایوان ایلیچ» را نشان میدهد. این فرد در موقعیتی حس برتری طلبیاش را سرکوب میکند در حالی که در قسمتهایی از داستان با صحبت کردن دربارهی اصلاحات تمایل به نشان دادن خودش دارد. او بهدنبال محبوبیت و توجهطلبی بیشتر از سوی بقیه یک ابله خودشیفته متصور میشود. «فئودور داستایفسکی» استاد نشان دادن روحیات درونی انسان است و تبحرش در این زمینه را میتوان در این اثر هم بهوضوح دید. اگر بخواهیم آثار این نویسنده را به دورهی متفاوت تقسیم کنیم این کتاب جزو دورهی اول آثار «فئودور داستایفسکی» است. ”
نگاهی اجمالی به کتاب“ کتابی که اکنون نسخهی صوتی آن پیش روی شما قرار دارد، هفتمین قسمت از مجموعهی خاطرات خونآشام است که تحت عنوان بازگشت نیمه شب منتشر شده است. خاطرات خون آشام - جلد هفتم: بازگشت نیمه شب که برای نخستین بار در سال 2011 روانهی بازار شد، در زمرهی آثار پرفروش نیویورک تایمز قرار دارد.
النا گیلبرت از تاریکی بازگشته و موفق شده است دوستپسر خونآشام خود، استفان سالواتوره را با موفقیت از زندان آزاد کند. نجات استفان یک پیامد بعید با خود به همراه داشته است: برادر خونآشام او که رأس سوم این مثلث عشقی پرماجرا محسوب میشود، به موجودی فانی تبدیل شده و نامیرایی خود را از دست داده است. در این قسمت نیز، در حالی که این سه نفر پیچ و تابها و بزنگاههای هولناکی را پشت سر می گذرند، کماکان باید با شیاطینی که زادگاه النا، یعنی شهر کوچک فلس چرچ را تسخیر کردهاند، مقابله کنند. نبردی هولناک که النا، استفان و دیمن را به تاریکترین لحظات زندگیشان رهنمود میسازد... ”