سام گیس زندی

از این نویسنده بشنوید:
برگردان:
  • کتاب صوتی - خانم اسمیلا و حس برف - ماه آوا

تازه‌های ماه‌آوا

نگاهی اجمالی به کتاب

“ آیا جنگ میان نژادها هرگز پایان می‌یابد؟ کتاب صوتی وارکرفت - جاینا پرادمور: امواج جنگ نوشته‌ی کریستی گلدن وقایع جهان خیالی آزروث را بعد از شکست لژیون سوزان پی می‌گیرد. رهبران اقوام و نژادهای مختلف سعی دارند وزنه‌ی قدرت را به نفع خویش سنگین کنند؛ گویی تجربه‌ی خونین لشکرکشی دشمن را از یاد برده‌اند. اما عده‌ی اندکی دغدغه‌ی حفظ آرامش نویافته را دارند و جاینا پرادمور، دختر ادمیرال یکی از آن‌هاست. جاینا را اولین‌بار در کتاب آرتاس، جلد قبلی مجموعه وارکرفت ملاقات کردیم. او و آرتاس دوستان سال‌های کودکی بودند که به عشاق تبدیل شدند، اما تباهی شاهزاده‌ی جوان رشته‌ی محبت میانشان را از هم گسست. امید سرزمین‌های مورد تهاجم بعد از تسلیم در برابر لیچ‌کینگ به شری گریزناپذیر بدل شد و این اتفاق جاینا را دلشکسته باقی گذاشت.... اما دختر جوان تصمیم گرفت فقدان محبوب را به‌عنوان انگیزه‌ای برای تغییر اوضاع به کار بگیرد. او به‌خوبی از این واقعیت آگاه بود که همکاری میان نژادها تنها چاره‌ی نجات دنیا از چنگال اهریمنان است پس تمام قوایش را برای ایجاد تعادل به کار گرفت. ”

معمای کارائیبنویسنده: آگاتا کریستیRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ آگاتا کریستی نویسنده انگلیسی داستان‌های جنایی و ادبیات کارآگاهی با نام مستعار مری وستماکوت داستان‌های عاشقانه و رومانتیک نیز می‌نوشت. اما شهرت اصلی اش به خاطر 66 رمان جنایی اوست. داستان‌های آگاتا کریسیتی، به خصوص آن دسته که درباره ماجراهای کاراگاه هرکول پوآرو یا خانم مارپل هستند. نه تنها لقب ملکه جنایت را برای او به ارمغان آوردند بلکه او را به عنوان یکی از مهم‌ترین و مبتکرترین نویسندگانی که در راه توسعه و تکامل داستان‌های جنایی کوشیده‌اند نیز معرفی و مطرح کردند. - بخشی از کتاب: سرگرد مکث کرد و سپس عکس کوچکی را از لابلای محتویات کیفش بیرون کشید. به دقت به آن نگریست و گفت:«میل دارید عکس یک قاتل را ببینید؟» سرگرد داشت عکس را به دست خانم مارپل می‌داد که یکباره حرکت دستش متوقف شد. انگار خشکش زده بود. بیش از پیش به قورباغه‌ای چاق و چله شباهت پیدا کرده بود. به ظاهر سرگرد پال گریو از بالای شانه راست خانم مارپل شیئی یا شخصی را دیده و ماتش برده بود؛ دقیقا به همان جهتی نگاه می‌کرد که صدای نزدیک شدن قدم‌ها از آن سو به گوش می‌رسید. «این غیرممکن است. منظورم...» سرگرد با عجله همه چیز را در کیفش چپاند و آن را در جیبش گذاشت. ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools