ماجراهای اربی

کتاب صوتی

کتاب صوتی ماجراهای اربی

دوستان عزیز ماه آوا

از ابتدای مهرماه سال ۱۴۰۰ خرید محصولات ماه آوا تنها از طریق پلتفرمهای فروش کتاب صوتی امکان پذیر خواهد بود

اثری از

ربات کوچولو فرار می‌کند

نام اصلی: Orbis Abenteuer

ناشر: نشر ققنوس

سال چاپ: ۱۳۹۷

شابک:

978-622-7064-48-3

خلاصه:

در اصل اربی ابر ربات کوچک و هوشمند، برای کشف فضا ساخته شد. اما قبل از اینکه مخترعانش بتوانند او را به فضا بفرستند، از دستشان فرار کرد.
متاسفانه باتری اربی خیلی زود تمام شد ...
خوشبختانه فورا دو تا دوست خوب این ربات حلبی کوچک را پیدا کردند.

بشنوید:

هنرمندان:
گوینده آرش رستمی
صدابرداری و میکس سروش اعتصامی
انتخاب موسیقی سروش اعتصامی
تهیه کننده راضیه هاشمی

تاریخ تولید اثر: شهریورماه 98

مدت زمان اثر: 2 ساعت و 36 دقیقه

...

...

دیدگاههای کاربران

تعداد دیدگاه: 0

(برای ارسال دیدگاه حتما باید عضو سایت ماه آوا باشید)

تازه‌های ماه‌آوا

نگاهی اجمالی به کتاب

“ این شماره کتاب شنبه گذری‌ست بر روایت‌های عاشقانه نویسنده‌ها و هنرمندان که خودشان شبیه قصه‌هایی شنیدنی‌ست. مروری بر نامه‌های عاشقانه و شعرهای عاشقانه زبان فارسی، چند یادداشت، و همچنین یک گفت‌و‌گوی متفاوت به مسئله عشق در این ویژه‌نامه همراه روایت‌هاست. در بخش داستان ماه این شماره دو داستان با دو دیدگاه به روزهای عاشقی خواهید شنید‌‌. در پایان، در یادآوا، از بهرام بیضایی، با بخش پایانی صحبت‌های شنیدنی‌اش در شب‌های گوته، یاد کردیم. شنیدن و خواندن آنچه به جغرافیای داستان مربوط است نه‌فقط لذتی سرگرم‌کننده، که عمقی بر نگرش‌هایمان است. ”

اینم شد زندگینویسنده: عزیز نسینRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ «اینم شد زندگی» یک مجموعه داستانی از نویسنده توانای اهل ترکیه، عزیز نسین است. او در این آثار طنز تلخ و سیاهی را برای توصیف پیرامونش به کار می‌گیرد تا معایب اجتماعی زمانش را برملا کند و با نقد آنها راهکار گذر از این معایب را نشان دهد. او منتقد بی‌رحم اما خوش‌زبان جامعه ترکیه است و البته خوش‌انصاف؛ زیرا همه تقصیرها را هم به گردن حکومت و سیستم اداری و... نمی‌اندازد. قلم او متوجه مردم هم هست و با نقد خرافات، کژبینی و کوتته‌فکری مردم، می‌کوشد توازنی در نقدهایش ایجاد کند و راه برون‌رفت از مشکلات را بیشتر بنمایاند. بخشی از کتاب: «بعد از اینکه مرا ختنه کردند اسم مرا در یک مکتب نوشتند. مکتب از خانه ما خیلی دور بود ولی چاره نداشتیم باید می‌رفتم، راستش از دوری راه زیاد ناراحت نبودم چون خیابانها را دید می‌زدم!... ملاباجی که من آنجا درس می‌خواندم سه تا دختر بزرگ داشت، هر سه‌تا سفید و خوشگل بودند و من از هر سه تاشان خیلی خوشم می‌آمد! مثل روس‌ها بودند. آخه از وقتی که روس‌ها به مملکت ما آمدند دوچیز را با خودشان آوردند. یکی زن‌هایِ خوشگل و سفید و یکی هم اسکناس‌های بزرگ!... پدرم دوتا از این اسکناس‌ها داشت. البته مردم زیاد داشتند. اسکناس‌های روسی توی دست و پای مردم ریخته بود وقتی روسها از ترکیه رفتند. انقلابیون اسکناس‌ها را جمع کردند بعد هم از اعتبار افتاد. البته ما غیر از دو تا نداشتیم. چه می‌شد کرد. پولی بی اعتبار هم گیر ما نمی‌آمد! پدرم پولهای به آن بزرگی را یک قروش فروخت!... وقتی به مکتب رفتم مادرم یک فینه قرمز رنگی برایم درست کرد و به سرم گذاشت. یک قلم و دوات هم برایم خرید که وقتی می‌نوشتم «جرجر» صدا می‌کرد! روز اول به مدرسه رفتم باید این دعا را حفظ می‌کردم «رب یسر و لما تیتر رب تمین بالخیر» یعنی «آفریدگارا کارم را آسان کن. نگذار سخت بگذرد. تو کارم را به خیر بگردان» ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools