رازم را نگه دار

کتاب صوتی

کتاب صوتی رازم را نگه دار

دوستان عزیز ماه آوا

از ابتدای مهرماه سال ۱۴۰۰ خرید محصولات ماه آوا تنها از طریق پلتفرمهای فروش کتاب صوتی امکان پذیر خواهد بود

اثری از

نام اصلی:

ناشر: نشر لیوسا

سال چاپ:

شابک:

دسته بندی: داستان بلند

خلاصه:

قرار گرفتن در چه موقعیتی شما را وامی‌دارد تا رازهای کوچک و بزرگ خود را افشا کنید؟ اِما، شخصیت اصلی کتاب صوتی رازم را نگه دار نوشته‌ی سوفی کینسلا در لحظاتی بحرانی که در آستانه‌ی مرگ قرار دارد، دست به چنین تصمیمی می‌زند. تصمیمی که عواقب پیچیده‌ای به همراه دارد و زندگی‌اش را دستخوش تغییر می‌کند.
درباره‌ی کتاب صوتی رازم را نگه دار

اِما در کتاب صوتی رازم را نگه دار، زنی جوان با قلبی بزرگ و روحیه‌ای سرکوب‌ناپذیر است که در شرکت پنتاکولا کار می‌کند و در پی آن است که جایگاه شغلی خود را ارتقاء دهد. او در ابتدای سفری کاری به گلاسکو، که بزنگاهی مهم در زندگی حرفه‌ای او به حساب می‌آید، در موقعیتی بحرانی قرار می‌گیرد: هواپیمایی که قرار است با آن به مقصد برسد دچار سانحه می‌شود و در لحظاتی ملتهب، پرتنش و آغشته به بیم مرگ، اِما تصمیم می‌گیرد رازهای خود را برای مرد غریبه‌ای که به‌شکلی اتفاقی در هواپیما کنار او نشسته، برملا کند.

بشنوید:

هنرمندان:
گوینده متین بختی

مدت زمان اثر: 12 ساعت و 11 دقیقه

...

...

دیدگاههای کاربران

تعداد دیدگاه: 0

(برای ارسال دیدگاه حتما باید عضو سایت ماه آوا باشید)

تازه‌های ماه‌آوا

نگاهی اجمالی به کتاب

“ کتاب صوتی "مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است" آخرین مراحل تولید خود را در ماه آوا می گذراند و به زودی با صدای رضا عمرانی در اختیار علاقمندان قرار می گیرد. فردریک بکمن برای کتابخوان های ایرانی نامی آشناست. اغراق نیست اگر او را پدیده ی این سال های بازار کتاب در جهان بدانیم. رمان جذاب "مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف است" که توسط نشر نون به مخاطبان فارسی زبان ارائه شده روایت گر یکی از مهمترین حقوق انسانی یعنی حق متفاوت بودن است. ”

ذهن فضولنویسنده: علی شمیساRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ درصدی از انسان‌ها هویت وجودی خود را از فضولی، سرک کشیدن و دخالت‌های خود به دست می‌آورند. گویی اگر دخالت در زندگی مردم نکنند روزشان شب نمی‌شود، درواقع شعار زندگی‌شان این می‌شود «من فضولی می‌کنم، پس هستم!» و وقتی این جمله جزء نمایشنامه روانی زندگی یک فرد، چه زن و چه مرد، بشود، حال و روزش معلوم و درواقع جزء قواعد و دستورات ناخودآگاه ذهنش می‌شود، طوری که فرد از این طریق به زندگی خود معنا و مفهوم می‌دهد، به مهمانی می‌رود و پرسش‌هایش شروع می‌شود، آن‌قدر که گاه دیگران او را نشان می‌کنند و می‌دانند که نمی‌توانند از دست سؤال‌های او فرار کنند و باید خود را کنترل کنند یا به او اطلاعات ندهند؛ اما او که سال‌هاست فضولی و سرک کشیدن را تمرین کرده است، اکنون به‌طورکامل با مهارت و ظرافت سؤال می‌پرسد، طوری که مجبور می‌شوید اطلاعات بدهید، شاید هم یک‌دستی بزند تا اطلاعات بگیرد و موفق هم بشود. او دیگر یک فضول ناشی و بی‌دست‌وپا نیست، او می‌داند چه چیز را چگونه و چطور بپرسد، در چه زمان بپرسد که بتواند جواب بگیرد و در چه مکان طرح مسئله و مشکل کند تا جزئی‌ترین اطلاعات را به دست آورد. افرادی را دیده‌ام که به بیرون کشیدن اطلاعات از دیگران مباهات می‌کنند و خود را کسی می‌دانند که می‌تواند شیطان را هم درس بدهد. او سال‌هاست از دخالت‌ها، سرک کشیدن‌ها و فضولی‌های خود سود برده است و توانسته از دیگران اطلاعات بگیرد و اوقات خود را این‌گونه پر کند و به‌نوعی در خودش هیجان ایجاد کند. چنین فردی دیگر یک فضول اتفاقی نیست که تصادفی در زندگی دیگران سرک کشیده است، کودک فضول و والد مداخله‌گر او در هر ارتباطی سریع و رسمی فعالیت تجسس خود را شروع می‌کند و تجسس برای او مرحله‌بندی دارد؛ مرحله یک، دو، سه و با یک سلام و احوالپرسی شروع می‌شود، کم‌کم و بسیار رندانه، طوری که گاه طرف متوجه منظور پرسش‌های او نمی‌شود و خیلی صبورانه و با حوصله جلو می‌رود و آن‌قدر ماسک مهربان و به من چه مربوط است بر چهره زده است که باید بسیار تیز بود تا بتوان دست او را خواند. او استاد این گونه بازی‌هاست. او در مسابقات فضول‌ها رتبه و مدال گرفته است و در قالب عروس، داماد یا دوست و همکار و همسایه به پست شما خورده است. او می‌آید که از شما بیشتر بداند، بفهمد و در صندوقش از شما اطلاعات رازگونه بیشتر داشته باشد و روزی می‌رسد که چشم در چشم شما می‌شود و می‌گوید که پرونده زندگی شما پیش من است، لطفاً خفه شو. او همان فردی است که با این جمله کوتاه صبح خود را شب می‌کند و باور دارد که فضولی می‌کند، پس هست و برای خود عددی است. شما چطور، چند درصد در ناخودآگاه خود به صادق بودن این شعار در مورد خودتان باور دارید؟ هیچ، اصلاً، ابداً؟ لطفاً کمی از خوب نشان دادن خود دست بردارید و خیلی صادقانه و بی‌رحمانه باورهای ذهنتان را نقد و تجزیه‌وتحلیل کنید. مثال: ابی مجسمه فضولی است. این آدم اصلاً در هیچ موضوعی برای خود حدومرزی نمی‌بیند. در هر سوژه‌ای سرک می‌کشد و به حرف کسی هم گوشش بدهکار نیست. او می‌خواهد بداند و بداند و همه را به جان هم بیندازد، کافی است پرش به شما گیر کند. مطمئن باشید از زندگی‌تان سر درمی‌آورد. آمار همه اطرافیان خود را دارد و گویی با آن‌ها زندگی کرده است. گاهی آن‌قدر ریز جزئیات دیگران را می‌گوید که آدم به او شک می‌کند. او از این همه فضولی و دخالت، هویت پیدا و احساس می‌کند از این طریق مورد توجه همه قرار می‌گیرد. ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools