شکارچیان در برف

کتاب صوتی

کتاب صوتی شکارچیان در برف

دوستان عزیز ماه آوا

از ابتدای مهرماه سال ۱۴۰۰ خرید محصولات ماه آوا تنها از طریق پلتفرمهای فروش کتاب صوتی امکان پذیر خواهد بود

اثری از

"داستان ایرانی"

نام اصلی: Shekarchian dar Barf

ناشر: نشر ثالث

سال چاپ: 1395

شابک:

978-622-99445-2-3

خلاصه:

این کتاب مجموعه هشت داستان کوتاه است که به علاقمندان داستان‌های ایرانی پیشنهاد می‌شود.

بشنوید:

هنرمندان:
صدابرداری و میکس کیان شمس
انتخاب موسیقی رضا عمرانی
تهیه کننده راضیه هاشمی

تاریخ تولید اثر: اردیبهشت ماه 97

مدت زمان اثر: 3 ساعت و 42 دقیقه

...

...

دیدگاههای کاربران

تعداد دیدگاه: 0

(برای ارسال دیدگاه حتما باید عضو سایت ماه آوا باشید)

کتاب صوتی پزشک دهکده پزشک دهکده

فرانتس کافکا

کتاب صوتی وضع بشر وضع بشر

هانا آرنت

کتاب صوتی شیر سیاه شیر سیاه

الیف شافاک

کتاب صوتی گنج گنج

گراتزیا دلددا

کتاب صوتی برای فرداها متشکرم برای فرداها متشکرم

والری تریرولیر

کتاب صوتی راز جنگل پیر راز جنگل پیر

دینو بوتزاتی

تازه‌های ماه‌آوا

کلارا و خورشیدنویسنده: کازوئو ایشی گوروRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ کلارا و خورشید رمان بزرگی‌ست. یک اثر علمی‌تخیلی و پادآرمانشهری که رنگ‌و‌بوی آثار ماندگار و بزرگ کلاسیک را هم می‌دهد. معمولاً برندگان نوبل ادبیات، کتابی که بعد از اخذ جایزه منتشر می‌کنند بدترین کتاب زندگی‌شان است چون حالا انتظارات از نویسنده به‌شدت بالا رفته و همه منتظر یک شاهکارند؛ این‌جاست که ایشی‌گورو واقعاً دست به خلق یک شاهکار زده است. شاهکار بالاجبار… - خلاصه داستان: کلارا یک آ.اف است. یک نمونه‌ی خاص از ربات‌هایی انسان‌نما که برای همراهی کودکان و نوجوانان طراحی و ساخته شده‌اند. او در ادامه‌ی مسیر مکاشفه‌گونه‌ی شازده‌کوچولووارش با جوسی دختربچه‌ای که یک بیماری خاص دارد همراه می‌شود. رابطه‌ی کلارا و خورشیدخان بسیار عجیب و روحانی‌ست. سروکله‌ی یک ماشین دودزا پیدا می‌شود و در این میان آیا ریک در جوسی عشق حقیقی خود را یافته است؟ شیوا مقانلو درباره‌ی جدیدترین رمان ایشی گورو نوشته است: «کلارا و خورشید را رمانی ساده و باشکوه می‌دانم، رمانی که هر مخاطبی را با هر سن و معلوماتی درگیر می‌کند و تا انتها می‌کشاند. کلارا ناظر فروتن و خاموش جامعه‌ی ما آدم‌های بالغ است که به‌دست خودمان جهان را از عاطفه تهی کرده‌ایم و حالا با هزار بهانه و سختی در پی حفظ آخرین بارقه‌های عشقیم. از این منظر، کلارا و خورشید شاید پاسخی کوتاه و زیبا باشد بر سؤال قدیمی و پیچیده‌ی انسان بودن یعنی چه؟» - درباره‌ی نویسنده: کازوئو ایشی‌گورو، داستان‌نویس، فیلمنامه‌نویس و موسیقی‌دان انگلیسی، از تحسین‌شده‌ترین نویسندگان معاصر جهان به‌شمار می‌رود. ایشی‌گورو در تمام این سال‌ها به‌شکلی مداوم و خستگی‌ناپذیر در کار خلق هنری بوده است. او در کنار نوشتن یک مجموعه‌داستان و چند داستان کوتاه پراکنده و چهار فیلمنامه و چند ترانه‌ی متن برای آلبوم‌های موسیقی، بیشتر به‌عنوان رمان‌نویسی مورد توجه و تحسین واقع شده که یک‌به‌یک آثارش موفق ظاهر شده‌اند: هنرمندی از جهان شناور (1986، برنده‌ی جایزه‌ی کتاب کاستا، نامزد جایزه‌ی بوکر)، بازمانده‌ی روز (1989، برنده‌ی جایزه‌ی بوکر)، تسلی‌ناپذیر (1995)، وقتی یتیم بودیم (2000، نامزد جایزه‌ی بوکر)، هرگز رهایم مکن (2005، یکی از صد کتاب برگزیده‌ی قرن به‌انتخاب نشریه‌ی تایمز، نامزد جایزه‌ی بوکر)، و غول خفته (2015). ایشی‌گورو نشان عالی هنر و ادب از کشور فرانسه، نشان عالی خورشید فروزان از کشور ژاپن، نشان شوالیه‌ی والامقام از انگلستان، و چندین جایزه و نشان فرهنگی مهم بین‌المللی را هم دریافت کرده و چند اقتباس سینمایی موفق نیز براساس آثار او ساخته شده است. اما از همه مهم‌تر، ایشی‌گورو در سال 2017 به‌خاطر مجموعه‌آثار خود برنده‌ی جایزه‌ی ادبی نوبل شده است. بیانیه‌ی کمیته‌ی این جایزه او را چنین توصیف کرده: «کسی که با رمان‌هایش، رمان‌هایی نمایشگر عواطف بسیار نیرومند، ورطه‌ای را آشکار می‌کند که زیر احساس واهی ارتباط ما با جهان هستی نهفته است.» «کلارا و خورشید» نخستین رمان این نویسنده‌ی مطرح بعد از دریافت جایزه‌ی نوبلش است. کازوئو ایشی‌گورو چهار سال پس از اخذ جایزه‌ی ادبی نوبل، باز هم با این کتاب نشان می‌دهد که همیشه نوبل ادبی جایزه‌ای سیاسی نیست و گاهی هم می‌شود که هیئت داوران نوبل درست به هدف زده باشند. - برشی از این رمان: نسل ما هنوز احساسات قدیم رو توی خودش داره، یه بخشی از وجودمون اون احساسات رو رها نمی کنه. حالا اون بخشی که می خواد احساسات رو نگه داره معتقده که درون هرکدوم از ما یک چیز دست نیافتنی هست، یک چیز منحصر به فرد که قابل انتقال نیست. از دیگر آثار شیوا مقانلو که توسط نشر نیماژ منتشر شده می‌توان به مجموعه‌داستان «آدم‌های اشتباهی» و رمان «اسرار عمارت تابان» و ترجمه‌ی مجموعه‌داستان «اول شخص مفرد» نوشته‌ی هاروکی موراکامی و رمان «آدم‌ماهی» نوشته‌ی کوبو آبه اشاره کرد. ”

حماسه ویچر- جلد اول آخرین آرزونویسنده: آنجی سپکوفسکیRating Star
نگاهی اجمالی به کتاب

“ گرالت، ویچر اهل ریویا، جنگجویی است که خود سپکوفسکی او را مانند تیر از کمان رهاشده صاف و ساده می‌داند؛ اما دنیا و سرنوشتی که گرالت را احاطه کرده چنان پیچیده است که سادگی او به طرز دیوانه‌واری عمیق و بامعنی جلوه می‌کند. شاید نگاه اول فقط با یک هیولاکش حرفه‌‎ای که برای پول کار می‌کند روبه‌رو باشیم؛ اما گرالت معمولاً با انسان‌هایی سروکار دارد که هر هیولایی را شرمنده می‌کنند و این انسان‌ها هستند که مجبورش می کنند… بخشی از کتاب: او لحظه‌‌ای جلوی مسافرخانه‌‌ی ناراکورت پیر ایستاد، به صداها گوش فرا داد. طبق معمول، در این ساعت، مسافرخانه شلوغ بود. مرد غریبه داخل نشد. اسبش را به پایین خیابان هدایت کرد، به سمت مسافرخانه‌‌ی کوچک‌تری به ‌نام روباه. این مهمانسرا محبوبیت خاصی نداشت و تقریباً خلوت بود. صاحب مسافرخانه سرش را از پشت بشکه‌‌ای خیارشور بیرون آورد و غریبه را برانداز کرد. تازه‌‌وارد که هنوز کت بر تنش بود، ساکت و بی‌‌حرکت جلوی پیشخوان ایستاده بود. - چی بیارم؟ غریبه گفت: «آبجو.» صدایش خوشایند نبود. مسافرخانه‌‌‌‌‌‌دار دستش را با پیش‌‌بند پارچه‌‌ای پاک کرد و یک لیوان سفالی برایش آورد. غریبه سن زیادی نداشت؛ اما موهایش تقریباً سفید بود. زیر کتش یک جلیقه‌‌ی کهنه‌‌ی چرمی پوشیده بود که با بند روی گردن و شانه‌‌هایش بسته شده بود. وقتی کتش را درآورد افراد دوروبرش متوجه شدند شمشیری حمل می‌‌کند که البته به‌خودی‌خود موضوع غیرطبیعی‌‌ای نبود، تقریباً هر مردی در ویزیم یک سلاح همراه خود داشت؛ اما هیچ‌کس شمشیرش را مثل یک کمان یا تیردان به پشتش نمی‌‌بست. غریبه کنار مشتری‌‌های دیگر که پشت یک میز بودند ننشست. همان‌‌جا جلوی پیشخوان ایستاده بود و به مسافرخانه‌‌دار خیره شده بود. هرازگاهی محتویات لیوانش را مَزه‌‌مَزه می‌‌کرد. - برای شب یه اتاق می‌‌خوام. مسافرخانه‌‌دار با غرولند گفت: «جا نداریم.» به چکمه‌‌های غریبه نگاه کرد که خاکی و کثیف بودند. «ناراکورت پیر رو امتحان کن.» - ترجیح می‌‌دم همین‌‌جا بمونم. «گفتم که جا نداریم.» مسافرخانه‌‌دار بالاخره لهجه‌‌ی غریبه را تشخیص داد، اهل ریویا بود. «پولش رو می‌‌دم.» تازه‌‌وارد آهسته صحبت می‌‌کرد، انگار که خودش هم مطمئن نبود و بعد اتفاقی که نباید می‌افتاد، افتاد. مرد آبله‌‌روی دیلاقی _ که از لحظه‌‌ی ورود تازه‌‌وارد چشم‌‌ از او برنداشته بود _ بلند شد و سمت پیشخوان آمد. دو رفیقش نیز همراه با او بلند شدند، بافاصله‌ی دو قدمی پشت سرش ایستادند. مرد آبله‌‌رو درست کنار تازه‌‌وارد ایستاد و با خشونت گفت: «به تو اتاق نمی‌‌دیم، ولگرد ریویایی. در ویزیم به کسایی مثل تو احتیاجی نیست. این شهر آبرو داره!» غریبه، لیوان در دست قدمی به عقب رفت. نگاهی به مسافرخانه‌‌دار انداخت؛ اما او رویش را برگرداند. حتی به ذهن مسافرخانه‌‌دار نرسید که از مرد ریویایی دفاع کند. به‌هرحال، چه کسی از ریویایی‌‌ها خوشش می‌آمد؟ ”

Local Business Directory, Search Engine Submission & SEO Tools